شعر «گمشده» پرستو مهاجر

چاپ تاریخ انتشار:

parstoo moajer

امشب دلم برایت تنگ میشود

امشب هوای دلم سرد میشود

زمستان آرام از راه می رسد

  باز به شیشه عمرم سنگ میزند

برف روی کاج ها می نشیند

  قلمی سفید روی سایه ها می زند

همچو کودکی در انتظار تو هستم

همچو بیماری که به دیوار چنگ میزند

 هر که در این شهر گمشده ای دارد

 به هزار شماره باید که زنگ بزند

گمشده من که در بهشت خداست

 کاشکی به دلم یک شب سری بزند

تقدیم به روح بلند مادرم

شعر «گمشده» پرستو مهاجر