غزل «پناه لحظه های بی قراری ام ، رفیق» فهیم بخشی

چاپ تاریخ انتشار:

fahim bakhshi

پناه لحظه های بی قراری ام ، رفیق

بیا که روی موج بد بیاری ام ، رفیق

  قسم به غربتی که چکه چکه می چکد

ز ناودان روز و شب شماری ام رفیق

 من از هجوم آرمیدنی و بودنی

که خالی از تو پر شود فراری ام رفیق

 چرا در این هوای تا بُن ابری قفس

نه می کشی ، نه زنده می گذاری ام رفیق ؟

 خدا نیارد آن دمی که بعد ازاین دگر

به بلبشوی کوچه ها سپاری ام رفیق

 مرا زمانه بر زمین سرد خود زده است

"تو" بیش از این رضا مشو به خواری ام رفیق

 بیا و چاره ساز چامه و چکامه شو

سروشِ ناسروده های جاری ام رفیق

 و پا به پای خاطرات خود سرک بکش

ز روزن اتاق یادگاری ام ،رفیق

 که حس کنم به بازوان گرم خنده ات 

 دوباره عاشقانه می فشاری ام رفیق

غزل «پناه لحظه های بی قراری ام ، رفیق» فهیم بخشی