عليرضا سليماني اميري

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:


1363 بابل

 رفیقِ کافه­‌ی تو! صندلیِ خالی بود

اگر کنار تو بودم چقدر عالی بود

لباس قرمز تو، قهوه­‌های تلخ و سیاه

حکایت دل خونین این اهالی بود

تو مادرانه به چشمم نگاه می­‌کردی

کسی که محو قوانین خردسالی بود

و جرم من که همیشه خجالتی بودم

حدود یک، دو، سه! نه! بلکه چند سالی بود ــ

برای دیدن تو توی قاب پنجره‌­ها

مسیر پرسه‌­ی من در همین حوالی بود

تو ابر فصل بهاری که خیس می­‌کردی

درون چشم کسی را که خشکسالی بود

منم کسی که به تو گفته دوستت دارم

و پاسخ تو فقط یک (منِ) سوالی بود

وفات تلخ مرا روزنامه­‌ها گفتند:

که یک جوان هنر پیشه­‌ی شمالی بود

فقط به جرم همین­‌که خجالتی بودم

همیشه صندلی روبروم خالی بود

دیدگاه‌ها   

#3 جلیل شیروانی 1394-08-05 22:46
علیرضا عزیزم .خیلی خوب بود .این نظر بالا که میگه شاعر حرفه ای نیستی مزخرفه .
#2 Salari 1393-08-19 03:28
منم کسی که به تو گفته دوستت دارم

و پاسخ تو فقط یک (منِ) سوالی بود
به وزن همین شعر فقط میتوانم بگویم عالی بود :)
#1 دیگر آزار 1390-12-23 00:32
سلام . شعر قشنگی ه . سوژه قشنگی داره .فقط حیف که شاعر یه کم وزن و قافیه رو نمیدونه . یا شاید می دونه و خوب به اجرا در نیاورده . بعضی ابیات بحر کاملن تغییر می کنه . به نظرم با وجود زیبایی و سادگی و روانی نمی تونه در حال حاضر یه شعر حرفه ای باشه . در ضمن سادگی زیاد گاهی شعر رو تنها به نظم تبدیل کرده و خیال انگیزی و یا استفاد از آرایه ها رو از یاد برده .

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692