شعری از «رضا رفیعی»

چاپ تاریخ انتشار:

zzzz

دوباره مثل هرشب خواب دیدم

که از آینده برگشتی سراغم

تو دستات نبض دنیامو گرفتی

منم محکم به قلبت تکیه دادم

تو اعماق نگاهت غرق بودم

نفهمیدم که چشمات مال من نیست

ندونستم که دیگه آسمونت

واسه پرواز زیر بال من نیست

یه دنیا دوری از آغوشم اما

من از خوابت مگه بیدار می شم؟

مدام از حسرت روزای رفته

خودم روی خودم آوار می شم

نگاهم کن که شاید با نگاهت

رو زخمای دلم مرهم بذارم

ببین احوال این روزای من رو

که دیدن داره حال گریه دارم

شعری از «رضا رفیعی»