شعر کلاسیک «ساناز لرکی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

zzzz

ابر پاییزی من کاش نباری امشب

کاش دراوج عزاداریمان مرگ نکاری امشب

 

نعمت روشن تو، امشب واینجا درد است

زلزله آمد و یغما زد و اینجا سرد است

خاک عاصی شده است ، مرگ به دامان دارد.

میکشد، میبرد ومیل به عصیان دارد

چادروبی کسی و سردی دنیا بس نیست؟

توبباری وبلرزند دلت ناکس نیست؟

چه کسی گفته که باران بلا تطهیر است؟

چه کسی گفته به ویرانه زدن تقدیر است؟

ابر پاییزی من، کاش نباری امشب

کاش ثابت نکنی تیشه تباری امشب

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

شعر کلاسیک «ساناز لرکی»

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692