شعر کلاسیک «نفیسه موسوی»

چاپ تاریخ انتشار:

شعر کلاسیک «نفیسه موسوی»

 

با جمله ی کش دار سر ِدار رسیدم
حلاج پرید  ، من به انکار رسیدم
از دارکش و شعبده ی دار نپرسید
اینبار من از دار به بازار رسیدم

انگشت من از اثر هویدا گشته
ردم همه جا دور زوایا گشته
پنهان شده در ضلع سکوتم بودم
مشتم زچه رو پیش جهان وا گشته

مهمانی خطهای خشن بر رخ یار
اضلاع موازی و کمی زاویه دار
تصویر مسافری پر از حادثه بود
چشمان من و عبورش از گرد و غبار

 

تنهایی شب زوزه ی ولگردی بود

بین من و زن رابطه سردی بود

زن خیره به در دسته موهایش را

می بست به گل منتظر مردی بود