شعر کلاسیک «سمیه برنجکار»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

شعر کلاسیک «سمیه برنجکار»

 

 نور

نور در پرده نهان بود خدا می دان

باخودش در هذیان بود خدا می داند 

"رسم عاشق کشی و شیوه ی شهر آشوبی" 

در سرش در دوران بود خدا می داند 

مشعلی داشت سیاوش که به رندان بخشید 

آن سوی صفر زمان بود خدا می داند 

مست می رفت به اندوهِ شب آغشته شده 

نبض شب در نوسان بود خدا می داند 

روح تاریک زمین سایه و روشن می شد 

اتصالی به میان بود خدا می داند 

نور از شاخه ی زیتون به ثریا می رفت 

واژه ای روی زبان بود خدا می داند

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692