دو شعر کلاسیک «فهمیه شریفی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

دل تنگی....

بارید قطره های خدا روی شیشه ها

غرید ابر و رعد چونان شیر بیشه ها

این خنده های تلخ که شیرین نمی شود

فرهاد مانده دست به دامان تیشه ها

چشمم سفید شد به فرجام جاده ها

برگرد تا تمام شود این همیشه ها

ندبه، دعای عهد، فرج، اشک، زمزمه

برگرد خسته ام به خدا از کلیشه ها

یک عده با نبودن تو خو گرفته اند

اقا بیا و برفکن از بیخ ریشه ها

فهیم

فروردین95


وقتی قرار نیست ببارم چه فایده...

 

وقتی به موج گریه سوارم چه فایده؟

وقتی که نیست بی تو قرارم چه فایده؟

وقتی به فصل فصل وجودم بهار نیست

قندیل بسته گوشه کنارم چه فایده؟

عمریست در درون خودم کوچ میکنم

وقتی که نیست راه فرارم چه فایده؟

وقتی برای گریه ی بی تاب دیده ام

یک شانه نیست سر بگذارم چه فایده؟

ابریست آسمان دلم ابر نوبهار

وقتی نمیشود که ببارم چه فایده؟

گیرم که امدی و بدستت بهار بود

دنیا بهار رو مزارم چه فایده؟

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692