دو شعر کلاسیک از«حسین مهدی»

چاپ تاریخ انتشار:

شعر کلاسیک «حسین مهدی»

 

نرم در لاک خود فرو رفته، سخت کم اعتراض تر شده ام
از جهانم عجیب میترسم، با نهانم بساز تر شده ام


به خودم قفل کرده ام خود را، تا معمّا تر از همیشه شوم
دردهایم عجیب تر شده اند، هر چه پر رمز و راز تر شده ام


خسته ام بس که سر به سنگ زدم، بس که عمری به هیچ چنگ زدم...
باز زانوی غم بغل کرده، دست از پا دراز تر شده ام


خنده های دروغ مستانه، قول های دروغ مردانه
آرزوهای گوشه ی خانه، با خودم حقّه باز تر شده ام


زندگی را تباه میبینم، مرگ را توی راه میبینم
آسمان را سیاه میبینم، با زمین هم تراز تر شده ام


آه آهوی خوب رفتن ها، دیگر از چنگ من فرار نکن
پوزه ام را به خاک مالیدند، شیر بودم..گراز تر شده ام..!

...... حسین مهدی ......
مجموعه ی " از ما نیست که بر ماست


سکوت مبهم ساحل٬غروب دریا٬من

به محض بی تو نشستن هجوم غم ها٬من

 

و موج ها که چو زنجیر داده بر هم دست

کشیده از دل خورشید راه غم تا من

 

دوباره اشک سر آغاز خیس دلتنگی

دوباره از تن دریا گرفته ام دامن

 

هنوز باور من نیست نیستی٬گاهی

خیال میکنم اینجا نشسته ای با من

 

چقدر ساده تو بستی به روی دنیا چشم

چقدر بی تو غریبم به چشم دنیا من!

 

غروب و ساحل و وقت همیشگی اما

چه تلخ بی "تو" به جا مانده است از "ما"٬ "من"

 

تو قطره قطره به اعماق عشق پی بردی

دلت به وسعت دریا رسید اما من

 

سوار قایق پارو شکسته میگردم

چو ناخدای بهگرداب خویش٬خود را ٬من

 

شبی به یاد تو در مرگ غرق خواهم گشت

خدا به داد من آید مگر و الا من...