یکشنبه می آید و غمم میگیرد
غم را همۀ زیر و بمم میگیرد
از عطر تنت تمام خانه مست است
اصلا تو نباشی نفسم میگیرد
کی رفتی و بردی چمدانت را که
این حسرت و این آه، لبم میگیرد؟
سیگار میان هر دو انگشتم باز
میسوزد و اینبار تبم میگیرد
از درد نبودنت هزار و یک شب
دل، دیده و بیت و غزلم میگیرد
من بی تو هوای دلخوشی را سیرم
اینجای غزل، قافیه هم میگیرد
این شهر بدون تو شیبه بند است
یکشنبۀ بی تو نفسم میگیرد...
دیدگاهها
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا