سه شعر کلاسیک از «محمد برشان»

چاپ تاریخ انتشار:

سه شعر کلاسیک از «محمد برشان»

 

ملک ایران

ملک ایران بر خلاف نامردان زنده است
در طلوع هر تمدن در جهان دیرپای
از زمان کوروش و کمبوجیه، اشکانیان
رستم و کیخسروو بوذر جمهر و کیقباد
در نبرد با زورمندان و سکندر پیشه گان
وای از ویرانی ایران ما، صدها دریغ
در پناه دین اسلام و عدالت گستران
روز عاشورا است روز حریت، آزادگی
از ابومسلم بگویم داستان و عزم و رزم
وای از بیداد آن قوم مغول بی سواد
چالداران میدانگه رزم دلاور مردمان
از پس نیرنگ روس و انگلیس و اجنبی
موسم خون جوانان است و گل گشت چمن
با نوای فرخی، عشقی و عارف، فاطمی
یاد و فریاد مصدق در بلندای جهان
صد هزاران گل در ایران کهن پژمرده شد
من که شعری گفته‌ام با مهر میهن ، هرزمان
میهن من تا ابد پاینده و بالنده باد

 

زنده است از جلوه‌های زنده یادان زنده است
با جهان اندیشگان و پاکزادان زنده است
مهر میهن از ورای پیشدادان زنده است
همقدم با مرزدار کیقبادان زنده است
آریوبرزن هنوز با هم نژادان زنده است
در بلندای نهاوند، هفتودان زنده است
ملک ما با مرتضی و ان یکادان زنده است
یاد آن روز بر خلاف بن زیادان، زنده است
رایتش با شهسوار زنده بادان زنده است
باز ایران در پناه باسوادان زنده است
باز این ملک با تلاش اوستادان زنده است
این زمین پر نشاط با خانه زادان زنده است
باز با ستار و باقر با جهادان زنده است
این وطن از شامگاه تا بامدادان زنده است
گوییا آن زنده یاد تا رویدادان زنده است
کهکشانی در همه تاریخ ایران زنده است
میهن من با مرید و با مردان زنده است
با همه تاریکی و رسم شغادان زنده است

    


 

درد نوشتن

 

من قصه ‌یی تلخ و مکرر می‌نویسم
در وصف عشاق و سرافرازان ایران
من با دلی خونین از این شبهای تاریک
از آریو برزن و از جانبازی او
با سوگواران نهاوندم چو همراه
با صد هزاران جلوه من از ماتم و درد
از عشق و خون کربلا گویا که دیری است
خون ابومسلم بجوشد در خراسان
از حکمرانان و سمتکاران دوران
من از مغولان جهانخوار بد اندیش
من از شهیدان و اسیران و ز عطار
هم بزم آنان می‌شوم در هر زمانی
هر گاه از آن عهد نامه‌های ننگ و ننگین
از فرخی و عشقی و از فاطمی‌ها
در ماتم یاران میهن دوست و عاشق
از جنبش خونین سال پنجاه و هفت
از خیل تا خیل شهیدان من همیشه
پیغام من بشنو همیشه همره من

 

از رنج و اندوهی سراسر، می‌نویسم
از رزمشان با دیده‌ی تر، می‌نویسم
پیغام خود با رنگ دیگر، می‌نویسم
با قلب خونین و شناور، می‌نویسم
از داستان تیر و خنجر می‌نویسم
در چاه کوفه، وای حیدر، می‌نویسم
از داستان شمر کافر، می‌نویسم
من از خراسان زان مکرر، می‌نویسم
در هر مکان بربام و بردر، می‌نویسم
از خون و جور و روز محشر، می‌نویسم
در چنگ این قوم ستمگر، می‌نویسم
با دست خود از شعر و ساغر، می‌نویسم
من می‌نویسم و ه... مکسر، می‌نویسم
هر روز و شب با خون، نه جوهر، می‌نویسم
از کرد وفارس و ملک آذر ، می‌نویسم
از پاکبازان دلاور، می‌نویسم
این صفحه از آن یک فزون‌تر می‌نویسم
کز عشق میهن بار دیگر، می‌نویسم

 

 


 

عطر کلستان

 

ای عطر گلستان‌ها، ای بت شکن دوران
ای مظهر جاویدان، گلدسته ایمان را
باور ز تو می‌داریم فریاد خدا و خلق
منصور صفتان اینک هر یک، سردارند
برخیز و بیاد آن خونین کفنان یک دم
برخیز و بیفشان اشک بر مقبره‌های سبز
هان ای سپه مظلوم بر طبل طرب کوبید
ما کور و کریم اما در کوی وصال تو
در رهگذر دوران در پشت سرت آییم
باید که وضو سازیم آییم به دیدارت
فرق است میان ما با لشکر آزادی
دانیم که حرمت را پاسدار تویی اما
باشد که باز آیی ای قبله امیدم

 

ای سبزی باغ دل، ای جان من و جانان
ای همره ماه و مهر، ای شیفته یزدان
چون نام تو همراه است با هستی و با ایمان
هیچ چیز نمی‌بیند جز دار و مه تابان
بینی به همه دوران، یاد همه جاویدان
بینی پس تندرها، یکسر صف گمنامان
می‌آید از آن وادی، با نعره سرمستان
ما می‌شنویم فریاد، ماییم تماشایان
تفسیر او را خوانیم با خون دل و چشمان
آن دم که تو می‌آیی، در کشمکش توفان
آنان چو خورشیدند، ما در بر جلادان
ماییم ز هجرتو، بی چاره و بی سامان
دانم که تو درمانی، بر درد دل برشان