دست تنهای دلم، بار سنگینش به دوش
میرود با بیقراری، بغض گفتن در گلوش
بند در بند قراری است که پوسید و نشد
رد پایی بر دل و دلبر، دل آزاری چموش
میفشارد، میرود بر این دلم این روزها
شور شوقی، یقه چاکی، جور پای چکمه پوش
گفته باشم، پیچ کوچه با صدای پای او بیدار شد
هر دم از دست جفایش آیدم مردن بگوش
گوشی از دستم فتاد و تا رسید پیغام او
گفته از دستم شده دیوانه و بیعقل و هوش
من که مثل او بودم این سالها
او کمی مانند من شد ،آسمانش در خروش
من نوشتم در پیامک زیر سایهش منزلم
قفل بوسه میزنم کوری گره بر چشم و روش
او نوشت از بهر من ای بینوا رسوا شدی
دیگ من با سعی تو هرگز نمیآید به جوش
خستگی برتن تلاشم بیثمر بود و نبود
چشم شوقی در نگاهش چشمکی در آن سروش
دیدگاهها
تبریک میگم بهتون
تبریک میگم بهتون
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا