بعد او دنیای مرجان ها گل و بلبل نبود
خار سرور شد٬ در آن خانه خبر از گل نبود
بعد کوچش قهوه خانه رونقی دیگر نداشت
رفت نقال و سماور نیز در قل قل نبود
در دل میخانه ها هر شب نشست و گریه کرد
بین جمع مست ها فهمید عقل کل نبود
پیش روی او بهشت و میوه ی ممنوعه اش
پشت سر چیزی به جز ویرانه ی یک پل نبود
جمله ی طوطی پس از او قلب مرجان را ربود
حیف ٬ دیگر عاشقی با نام داش آکل نبود
دیدگاهها
پشت سر چیزی به جز ویرانه ی یک پل نبود...چقدر گيرا وزيبا..آفرين
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا