شعر 1
دستهایت چه خوب می فهمند عشق دردی است پا و سر آتش
ماه افتاده توی آب ولی " ماه" مشغول غسل در آتش
زخم مثل عروس خوشبختی روی پیشانی تو می رقصد
چشم های به خون نشسته ی تو مستی آتش است بر آتش
ماهی قرمز اساطیری ! شک نکن تنگ کوچکی است فرات
عکسی از آب دارد و در او زندگی کرده بیشتر آتش
از تماشای آب می ترسم ، این چه قانون وحشت انگیزی است
" تا بخواهند شعله را بکشند آب می ریختند بر آتش"
آب می برد و شعله می بارید ، آب می برد و تیر می نوشید
" دست " برداشت از " تن" تاریخ ، دست بردار خیره سر ! آتش!
به سرش زد جنون و دنبالت مثل دیوانه ها به راه افتاد
به هوایت به سمت خیمه دوید ، مست! دیوانه! در به در ! آتش
خاک بر سر شد آتش و یک عمر جگرش بی قرار می سوزد
چون درختی که دسته ی تبر است از خودش می خورد تبر آتش
شعر 2
دستهایت چه خوب می فهمند عشق دردی است پا و سر آتش
ماه افتاده توی آب ولی " ماه" مشغول غسل در آتش
زخم مثل عروس خوشبختی روی پیشانی تو می رقصد
چشم های به خون نشسته ی تو مستی آتش است بر آتش
ماهی قرمز اساطیری ! شک نکن تنگ کوچکی است فرات
عکسی از آب دارد و در او زندگی کرده بیشتر آتش
از تماشای آب می ترسم ، این چه قانون وحشت انگیزی است
" تا بخواهند شعله را بکشند آب می ریختند بر آتش"
آب می برد و شعله می بارید ، آب می برد و تیر می نوشید
" دست " برداشت از " تن" تاریخ ، دست بردار خیره سر ! آتش!
به سرش زد جنون و دنبالت مثل دیوانه ها به راه افتاد
به هوایت به سمت خیمه دوید ، مست! دیوانه! در به در ! آتش
خاک بر سر شد آتش و یک عمر جگرش بی قرار می سوزد
چون درختی که دسته ی تبر است از خودش می خورد تبر آتش