شعر کلاسیک «آرزو نوری»

چاپ تاریخ انتشار:

شعر کلاسیک «آرزو نوری»

فاصله

عاقبت فاصله افتاد میان من و تو

اینچنین ریخت به هم روح و روان من و تو

 

قهوه خوردیم مگر فال جدیدی بزنیم

قهوه شد تلخ ­تر از تلخی جان من و تو

 

موعد دلخوری از عمر هدر رفته رسید

صف کشیدند دقایق به زیان من و تو

 

دیگری آمد و بین من و تو جای گرفت

تا فراموش شود نام و نشان من و تو

 

فکر ما بود بسازیم جهانی با هم

گر چه پاشید و فرو ریخت جهان من و تو...