1
میخواستم سراغ بگیرم از تو که خود پیام تو آمد
میخواستم سلام فرستم زی تو که خود سلام تو آمد
یک شُکر بیحساب خدا را پیوستِ حال ِبهترِ مادر
همچندِ شکر پیش،دگر-شکر، گر شِکّری به کام تو آمد
گر چه یگانگیست خوراکم همگام صبحدم چو نسیمی
بر چهره میرساندم امواج حس میکنم که نام تو آمد
از حال خویشتن ننوشتی بادا که با نشاطی و آرام
با آن نشاط شاد که در آن آرامش از مرام تو آمد
خرم دلی دهاد خدایات و آرامشی شگرف برایات
خورشیدی از طلوع صدایات از مشرق کلام تو آمد
ز انوار مهر جان تو تابان دور از دلات غراب غروبان
چشماش هزار شرق درخشان باد آن دلی که رام تو آمد
بحث تمامسنجی دل بود بین تمامهای فراوان
در چشم من تمامتریناش طرز ت ی تمام تو آمد
از حال خویش با خبرم دار از بی خبر شدن نگرانام
ای ذوق در کلام تو جاری!شوقام به احترام تو آمد
2
گند گرفتهست اوج اوج گرفتهست گند
جهل شده پولدار علم شده مستمند
دزد پدر سوخته ثروت اندوخته
هم شده معروف و هم ساخته برج بلند
در دل فضل و هنر خون شده از غصه خشک
محفل گاوان ولی منفجر از خند خند
کنگره در کنگره از پول مملکت
عشق کنند و شود در دلشان آب قند
پول کلان میشود خورده به هر کنگره
نیست ولی حاصلاش جز سخنان چرند
رفته در آن های وهو از شعرا آبرو
بس که شده شعرها بی مزه و ناپسند
کاش خدای قوی بر سر این خاینان
کوبد گرز بزرگ همچون کوه سهند
آید روزی که خاک هم نکند شان قبول
هرچند اکنون نهند پا به پدال سمند