شعر كلاسيك«هادي خوانساري»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

غزلی پیشرو...
(اعترافات سر جوخه)

عشق‌بازی من و تو پشت پرتقال‌ها
عصرهای قهوه‌ا‌ی و قهوه‌های تلخ تو
عادت همیشگی بهار، با توام، چرا ؟
اعتراف می‌کنم که بیست و هفت سال در...
فکر می‌کنی که چند تا پرنده توی برف
مانده چند تا جنازه روی دست پوکه‌ها
اعتراف می‌کنم که آخرین گلوله از
جوخه‌ی ... و برف روی سیم‌های خاردار
دست من نبود، سوختم، نخند،پس بگو
کلبه‌ای که ساختم تمام جنس پوکه بود
این همه جنازه‌ی جوان به شکل کلبه ؟ نه!
شاهد تمام عشق‌بازی من و تو، ما!
ما دو تا سگی که مست و هار عاشقانه هی
تکه پاره می‌شدیم زیر چنگ‌های هم
بی‌عدالتی و مسخ و من، جنون، بله ! هنوز
عطر قهوه‌های تو، لباس‌های قرمزت
زیر دوش آب سرد اعتراف می‌کنم
عطر قهوه‌های من سبب نشد که تو رها...
زندگی زیر آب، بوسه در گُه و لجن
اتهام بعدی شما، خیانتی نجیب
به شکوفه‌ها سلام هم نکرده‌اید، هیچ
رد بوسه بر لباس‌های ماه مانده است
فکر می‌کنی که چند تا پرنده توی برف
مانده چند تا جنازه روی دست پوکه‌ها...

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692