شعر «معمولی ترین موجود» شاعر «لی سوک وان» مترجم «عارفه سادات پورمنوچهری»

چاپ تاریخ انتشار:

arefeh poormanochehri

خیلی رقت انگیز ترکت کردم
خیلی وقت است که از آن ستاره ای که ازش آمده ام خبری نیست

می خواستم جوری زندگی کنم که کسی دنبالم نگردد
و هیچ اتفاقی هم برایم نیفتد
یک روز بدون این که خودم متوجه باشم زمزمه کردم

مشکل بزرگی شد این. این که تو را در قلبم جای دادم

خیلی رقت انگیز ترکت کردم
خیلی وقت است که از ستاره اش خبری نیست.

تو ، به اندازه همه اشک هایی که من ریختم
من ، به اندازه همه خنده هایی که تو کردی
چرا ناراحت باشم؟
هر کس راه خودش را دارد.
ولی انگار باز هم می خواستم تو اول دستت را به سمتم بیاوری

برای من تو ، یک راه بسیار دور
برای تو من ، نوری با نفوذ
از اینجا ، هر دو جایی که نمیشود خبری ازش گرفت را فقط نگاه می کنیم

مشکل بزرگی شد این. این که تو را در قلبم جای دادم.

اینجا به عنوان یک آدم کاملا معمولی زندگی می کنم
دیگر حالا خیلی وقت هم هست که به عنوان موجودی معمولی روزگار می گذرانم
در آن مدت آدم های مختلفی که در هر مسیر زندگیم می دیدم
سمتم می آمدند و دستشان را به سمتم می آوردند بدون اینکه من را بشناسند

برای من تو ، نور یک ستاره تهی
برای تو من ، یک مسیر فراموش شده
از اینجا ما به هم قول دادیم که چیزی تغییر نخواهد کرد.

مشکل بزرگی شد این. این که تو را در قلبم جای دادم.
مشکل بزرگی شد این. این که خودم را به تو دادم.

برای من تو ، یک راه خیلی دور
برای تو من ، یک نور با نفوذ
از کی شد که تو برای همیشه به رویا پیوستی

من یک موجود معمولی که در همه جا مثل من هست( آدم خاصی نیستم )
پس نمی توانستم در خاطرات تو بمانم
معمولی ترین موجود ، خیلی بی فایدست.
صدایی که مرا می خواند را هم نشنیدم.

شعر «معمولی ترین موجود» شاعر «لی سوک وان» مترجم «عارفه پورمنوچهری»