- بي كله، فكري ندارد.
- زن غیرتی، سبیل گرو گذاشت.
- مرد به «زن»، سوء «ظن» پیدا کرد.
- پستهي خندان، به ريش ِ فقرا ميخندد.
- «گاودار» ورشکسته به فکر «گاو بندي» افتاد.
- گندم زنگ زد، کشاورز پای درد دلاش گریست.
- حق و حساب، بدون حرف حساب گرفته میشود.
- امیدوارم انرژی هستهای، کرسی حقوق بشر را هم گرم کند.
- آسیاب دشمن سالها است که برقی شده است.
- آرزوهاي به گور نبردهام در صف کفن و دفن هستند.
- عامل وحدت شیر و آب، لبنیات فروش متقلب بود.
- «سایت غنی سازی»، آخرین امید فقیر است.
- آتش بس، تفنگ و تفنگچی را بازنشسته کرد.
- خيالم «تخت» است، فقط «بالش» كم دارد.
- آبگوشت اهل قلم ِ متعهد، گوشتی ندارد.
- «مرگ»، سراغي از خودش نميگيرد.