پزشکان ایتالیایی یک قلب مصنوعی را که میتواند از راه اینترنت کنترل شود، به یک بیمار 65 ساله پیوند زدند. این قلب مصنوعی قادر است اطلاعات را مستقیما و از راه اینترنت به پزشکان انتقال دهد.
با توجه به سرعت پیشرفت علم در ایران، هیچ استبعادی ندارد، تا چند ماه دیگر متخصصین ایرانی نیز به تکنولوژی قلب اینترنتی دست پیدا کنند. ماجراهای زیر، مدتی بعد از پیوند چهارمین قلب اینترنتی در ایران اتفاق خواهد افتاد:
ماجرای اول:
آقا بیژن دارد توی خیابان راه میرود که ناگهان قلبش میگیرد و روی زمین میافتد. عابران دور آقا بیژن حلقه میزنند. یکی از میان جمع فریاد میزند:
ـ برید کنار، برید کنار. من دکترم...
شخص دکتر خود را به آقا بیژن میرساند و او را معاینه میکند.
ـ آقا چهش شده؟ زنگ بزنیم اورژانس؟ داره میمیره؟
ـ نه، لازم نیست. این قلبش اینترنتیه. احتمالا یکی داره یه جایی این دور و برها فیلم دانلود میکنه. یک کم بگذره، سرعت برگرده، خودش خوب میشه پا میشه میره خونهش.
ماجرای دوم:
آقا بیژن و خانواده سر سفره شام نشستهاند. دختر آقا بیژن مشغول فرستادن یک نامه الکترونیکی است. روی گزینه اتچ کلید میکند تا یک فایل تصویری را به همراه نامه ارسال کند. ناگهان آقا بیژن قلبش را میگیرد و میافتد.
همه با هم فریاد میزنند:
ـ کنسلش کن... آی دختر! کنسلش کن...
دختر آقا بیژن فیالفور گزینه کنسل را میزند. آقا بیژن آرام آرام به هوش میآید.
ماجرای سوم:
آقا بیژن به اتاق دخترش که در حال کار با کامپیوتر است میرود.
ـ سلام بابا، قلبتون چطوره؟ بهترید؟
ـ سلام دخترم. شکر خدا، بد نیست. هوا که ابری میشه، یککم تپشش کند میشه. طبیعیه خب.
ـ خدا رو شکر که خوبین.
ـ دخترم، عباس آقا که اون هم از این قلبهای اینترنتی وصل کرده میگفت یه نرمافزار خوب اومده که پر از تم و اسکرینسیور و رینگتون و تپش قلب با ریتمهای مختلفه. میتونی برام دانلود کنی، روی قلبم نصب کنم؟ خیلی ریتمش یکنواخت شده، حوصلهم سر میره.
ماجرای چهارم:
آقا بیژن در صف نان بربری ایستاده است. ناگهان احساس میکند قلبش دیگر تاپتاپ نمیکند. سینهاش را میگیرد و روی زمین میافتد. همسایهها که میدانند قلب آقا بیژن اینترنتی است، فیالفور با پسرش تماس میگیرند. پسر آقا بیژن نیز فیالفور وارد سایت قلب آقا بیژن میشود و با تعجب میبیند که سایت فیلتر شده است. فیالفور با ستاد ملی فیلترینگ در معاونت اطلاعرسانی تماس میگیرد.
ـ آقا سلام. کمکم کنید. بابام داره میمیره.
ـ شما باید با شماره فوریتهای پزشکی تماس بگیرید.
ـ نه نه، قلب بابای من اینترنتیه. الان سایتش فیلتر شده. برای همین داره میمیره.
ـ هان. خب لابد مطلب خلاف قوانین توی سایت درج کرده بودید.
ـ نه به جان مادرم. فقط تاپ تاپ قلب بابام توش درج شده بوده. تازه فقط دکتر خودش میتونسته مطالب سایت رو بخونه.
ـ آهان. خب شاید ساماندهی نشده بودید.
ـ ساماندهی چیه؟
ـ برید توی سایت ساماندهی، سایتتونو ساماندهی کنید، بعد فردا تماس بگیرید ببینم چطور میشه
ـ آخه الان قلب بابام از کار وایساده، تا اون موقع بابام میمیره... الو... الو...
ادامه ماجرا:
آقا بیژن در صف نان بربری دار فانی را وداع نکرد. چون یکی در صف ایستادگان، از طریق یواسبی قلب آقا بیژن، یک ویپیان مخصوص روی قلبش ستاپ کرد و او را از مرگ حتمی نجات داد. البته آقا بیژن به توصیه پزشکش، از طریق یکی از دوستانش در خارج از کشور، یک پروکسی تضمینی خرید و روی قلبش نصب کرد؛ وگرنه باید ماجراهای بیشتری را تحمل میکرد. هماکنون آقا بیژن بجز نگرانی از بابت شایعه اینترنت ملی، هیچ غم و غصهای ندارد و خوشحال و شادمان با کمک قلب اینترنتیاش به زندگانی خود ادامه میدهد.
دیدگاهها
متشکرم
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا