طنز «غذا نمی¬خوری؟ خوب شام بخور!» نویسنده «آنگینه رستملو»

چاپ تاریخ انتشار:

zzzz

« غذا می­خوری ؟ خورشت کرفس داریم.»

مادر می­دانند من از خورشت کرفس خوشم نمی­‌آید.

«نه مامان جان گشنم نیست»

«کدو آبپز داریم؛ می­خوری؟»

از دیگر موارد مورد علاقه! !

«نه، سیرم.ممنون.»

«میوه هم هست، هندونه می­خوای قارچ کنم؟»

حداقل خداروشکر این یکی رو دوست دارم.

«نه! دستت درد نکنه.»

«کی غذا خوردی مگه؟»

«یکی دو ساعت پیش.»

«خب سه ساعت پیش خوردی الان یه چی باید بخوری.»

ساعت مادر همیشه یک ساعت جلوتر است.

«می خوای املت بندازم؟»

«مامان چیزی نمی خوام.»

«حالا که چی عصبانی می­شی؟ مثل آدم بگو نمی­خوای!»

«مادرِ من،  کی عصبانی شدم؟ گفتم که چیزی نمی خورم.»

«از صبح تا شب جون بکن آخرش هم اینه جوابش. نمی خوری خوب نخور، عین آدم بگو نمی­خورم. انقدر نخور بشی پوست و استخون. انقدر نخوردی این جوری شدی دیگه!»

«چه جوری شدم مادرِ من؟»

«همین جوری لاغر.»

«من کجام لاغره؟ ده کیلو اضافه وزن دارم.»

«خوبه خوبه، کی گفته؟ بازم رفتی تو این سایت­های بی­خود؟»

لازم به ذکر است روزی حداقل دو مورد از این صفحات سلامتی را خودشان برایم ارسال می­کنند.

«حالا چی بپزم بخوری؟ می­خوای بیا نون پنیر بخور، گردو هم داریم.»

«مامان جان من پنیر نمی­خورم.»

«این چیزها چیه برای خودت مُد کردی؟ این رو نمی­خورم اون رو نمی­خورم.»

«مادر جانم من فقط پنیر نمی­خورم؛ اونم دکتر گفت برای صورتت نخور.»

«اون دکتر هیچ چی نمی­فهمه؛ برو پیش یکی دیگه. همه­ش الکیه! آدم باید همه چی بخوره، فقط به اندازه. یه خورده ماکارونی هست با پیتزا پنیر می­ذارم تو فر.»

«مامان جان نمی­خواد زحمت بکشی.»

«آره قربونت، یکم خسته­ام؛ بیا خورشت کرفس خوب درومده.»

البته من می­دانم که مادرم هنوز برای ادامه­ی این بحث به اندازه­ی یک دوی 100 متر انرژی دارند.

«باشه مادر من، الان می­آم.»

فکرشو که می­کنم خورشت کرفس خیلی هم مزه­اش بد نیست.

طنز «غذا نمی¬خوری؟ خوب شام بخور!» نویسنده «آنگینه رستملو»