نثر طنز «مِهرِ وطنی» نویسنده «آرزوکشاورزی»

چاپ تاریخ انتشار:

arezoo keshavarzi

در روزهای خوش تعطیلات تابستان به سر می‌بریم، البته اگه وفور برق و آب رو هم در نظر بگیریم که اووووو چه شود! اونم بعد از امتحانات، که نگم براتون چه امتحان‌های سخت و نفس‌گیر و طاقت‌فرسائی بود!
البته نه برای همه‌ها، فقط برای بینوایان بعضی از پایه‌ها که الحق عصاره‌ای از خوش‌شانسی تو وجودشون چکیده نشده، شایدم برای همه.

همه به این دل بسته بودن که امتحان‌ها علاوه بر اُپن بوک و اُپن گوگل بودن، اُپن مامان، اُپن بابا، اُپن دوست و خلاصه هر اُپنی که فکرشو بکنیم، هستش و حسابی به دل‌شون صابون زده‌بودن، ولی دقیقه آخر بزرگواران حسابی غافل‌گیر کردن و همه نقشه‌ها نقش‌برآب شد.
فرمودن: «به علت حساس بودن و اهمیت بعضی از پایه‌ها امکان مجازی بودن امتحانات وجود ندارد. »
شاید این اولین باری باشه که بعضی از دوستان دانش‌آموز ناکام شدن، اونم چه ناکام شدنی!
پایه‌های غیرحساس داشتن با دم‌شون گردو می‌شکستن و رو اعصاب مظلومین پایه‌های حساس پیاده‌روی می‌کردن که سروکله بدشانسی‌شون پیدا شد، اونم چه سروکله‌ای! البته دروغ چرا تو تاریکی کی دیدتش که از سروکله‌‌ش بخواد بگه.
جونم براتون بگه که بله کل روزو یللی تللی کردن و با همه اقوام نسبی و سببی ساعت و روز امتحان‌ها را با توجه به تخصص هر کدوم از اقوام هماهنگ کردن که گزارش رسیده که هر دانش‌آموز یه سری قوم و خویش جدید پیدا کردن که تا چند وقت پیش کسی از وجودشون خبر نداشته، حالا از چه‌جوری و از کجاش اطلاعاتی دردست نیست.
روز امتحان فرارسید، بدون حتا ذره‌ای استرس و اضطراب، با همه هماهنگ شدن و نت مبارک رو روشن کردن بعد از چک‌کردن برنامه‌های بیگانه، با هزارتا وِرد و اَجی مَجی برنامه وطنی خوشحال افتخار داد و بالا اومد، نفس‌ها به شماره نیفتاده ولی دقیقه‌شماری شروع شده برای رفتن به رختخواب بعد از عملیات‌سری، البته بعضی از گزارش‌ها حاکی از اینه‌که نصف و یا حتا بیشتر عملیات روی تشک بودن.
سوال‌ها با امنیت بالا فرستاده شد که همین موقع برنامه خوشحال وطنی انرژی‌ش تموم شد و لب‌ولوچه‌شو آویزون کرد، با کلی رشوه و قربون صدقه کوتاه اومد و گل و از گلش شکفت که ای کاش نمی‌شکفت....میگین چرا؟
معلومه خب تو تاریکی کی میبینه شکفتن گل از گلش‌رو که به خودش این‌همه زحمت‌داده؟
نخیر شب نیست، این‌ها وقایع‌اتفاقیه اول صبح‌ان، که مسئولین اداره مهتابی به یاد دوران طفولیت دل‌شون بازی خواسته و چه بازی بهتر از این!
یک ربع بعد....تاریکی
نیم‌ساعت بعد....تاریکی همرا با گرما
یک‌ساعت بعد...تاریکی و گرما همراه با کمی دلشوره
90 دقیقه بعد....تاریکی و گرما و دلشوره همراه با الفاظ محبت‌آمیز نثارشده به دست‌اندرکاران
دو ساعت بعد....تاریکی و گرما و دلشوره و الفاظ محبت‌آمیز نثارشده به دست‌اندرکاران همراه با زجه
داشتن می‌رفتن سراغ سری دوم الفاظ محبت‌آمیز که بناگوش برنامه خوشحال وطنی رویت شد.
همه اقوام نام‌برده و نام‌نبرده گردهمایی رو به‌سرعت فراتر از نور از سر گرفته‌بودن که معلم‌جان آگاه از همه‌جا پایان امتحان را اعلام فرمودن و هیچ ردی از خود در هیچ برنامه وطنی و اجنبی به جا نگذاشتن.
یک‌سری پیژامه‌پوش و مو وزوز وـچشم پفی موندن با شصتادو اندی اقوام دورونزدیک با نگا‌ه‌هایی که همون بهتر نمی‌بینن و یه برنامه وطنی خوشحال که حالا به خیلی شنگول تبدیل شده....
ولی چی فکر کردین خواب مهم‌تره، همون جا درازیدند تا به ادامه بحث شیرین خواب برسن.
گفتم خواب، یاد بوی مهر زودتر از موعد افتادم که خودش ماجراها داره....


***
انگاری دارم خواب میبینم ولی آخه یکی نیست بگه مگه خواب قحطه...بوی ماه مهر هم شد خواب!!
واللا به نظرم بیشتر شبیهه کابوسه اونم از اون کابوسای هیولائی...
ولی نه صدای خیلی نزدیکه...چند بار اینور اونور شدم ولی راس راسکی‌یه
آخه چطور ممکنه؟
مگه من چند ساعت خوابیدم؟
نکنه منم خواب رفتم و قراره تو تاریخ اسمم ثبت بشه!
مثلا سوال امتحانی این باشه که: «نام کسی را که در زمان معاصر از نیمه های تابستان به خواب رفت و با صدای «بوی ماه مهر » بیدار شد را بنویسید،با مثال. »
خوبه طراحه سوال نشدما وگرنه آبروی هر چی طراح بود رو میبردم....
با همون چشمای یه ذره باز و و بیشتر بسته به زور گوشیمو پیدا کردم و روشنش کردم دیدم نه،خیلی هم لالا نکردم،بله درسته امروز شمبه15شهریوره!
بدتر شد که...
پس چرا تو این15شهریوری تو این شمبه ای تو این صبح زودی صدای بوی ماه مهر میاد!
نکنه توقع هم دارن که این بوی گوش‌نواز...نه چشم نواز...نه اینم نیست، چه میدونم واللا اول صبح چی چی نواز رو استشمام هم بکنیم!
بعدم بهمون بگن به دلیل استفاده از بعضی پودرها و مایعات گرانبها توهم زده‌اید و حکم دهند که: «بخشش لازم نیست، اعدامشان کنید. »
خوب اول صبح دارم واسه خودم کیف میکنما!
«بابا نامسلمونا من تازه خوابیدم...نخوام وسط تابستون بوی مهرو، باید چیکار کنم! »
ندا آمد؛ «هیچی....مجبوری بخوای .»
«چشم»
بالاخره صدای «بوی ماه مهر» بی‌بو خوابمو پروند و پاشدم
از بیکاری و بیحوصله‌گی نشستم پای تلویزیون.
هنوز خیلی به شروع سریال مورد علاقه مادرجان مونده بود
دور از جان پدرجان صاحب اختیار کنترل عظیم‌الشان داشتم تند تند شبکه هارو بالا پایین می‌کردم اونقدررر که نه چشمهام چیزی ازشون می‌دید و نه گوشهام چیزی می‌شنید از بینواهای زحمتکش رسانه.
با سرعت مطمئنه شروع کردم به ادامه راه
یکی از شبکه‌ها دست اندازش استاندارد نبود(البته بگم که تو دنیای واقعی ما که از ایناش ندیدیم مگه اینکه به کشورهای بیگانه سفر کرده‌باشیم که اونجا تا دلمون بخواد هست، ولی خب خدا اون روزو نیاره که بریم بلاد کفر)کجا بودم؟ آها تو یکی از شبکه های آمورنده پارک کردم، جل الخالق...امروز چه خبره؟؟
دوستان بزرگوار دارن به صورت دقت کنید لطفا، به صورت مجازی زنگ مهر رو برای دانش آموزان حضوری به صدا درمیارن....الکی نیست که هرکسی شان و منزلتی داره
نمیشه که توقع داشته‌باشیم جان مبارک‌شان را به خطر بیندازند و افتخار حضورِ حضوری را نصیب بقیه کرده‌اند....جانشان به فدایمان
متوجه شدم همه اونایی که حضوری هستن امروز جان نثارانی بیش نیستند....خدا حافظ‌شان باشدـ
بعد با میکروفون‌های ضدعفونی شده رفتن سراغ جان نثارها و خداروشکر همه از تعطیلات خسته شده‌بودن و الان دقیقا برام سواله که اون همه بچه‌ای که امروز به زور رشوه و با کلی فحش‌های مناسب و آموزنده راهی مدارس شدن تو کدوم کشور اجنبی بودن!
و همه موافق آموزش حضوری بودن و خدارو هزارمرتبه شکر که همه گفتن تمامی پروتکل‌های بهداشتی رعایت شده است و ما بسیار راضی هستیم به گونه‌ای که حاضریم حتا روزهای جمعه در مدارس پر امکانات و ضدعفونی شده و مهیا برای نخبه کردن ما، حضور به هم رسانیم و والدین هم که راضی‌تر از بچه‌ها و تایید کردن که تمامی پروتکل ها رعایت شده است....دست مبارکشان درد نکند.
آخه اینو نگن چی بگن!همین چند روز پیش برگه فدا کردن و رضایت جان نثاری‌یه فرزاندان‌شان را با دستان خودشان امضا کرده‌اند، باشد،باشد که رستگار شوند.
کلاس‌های آموزش به گفته مسئولین و کارشناسان تقلیل یافته است و هرچند برای دانش‌آموزان مدرسه دوست ما خوش خوشان نیست.
باقی ساعات روز آموزش ب برنامه وطنی به صورت مجازی ادامه‌دار خواهد شد و معلمان باید قابلیت جدیدی روی خودشان نصب نمایند بدین صورت که به دانش‌آموزان حاضر در مدرسه به صورت حضوری و همزمان با آن به دانش‌آموزان بیدار در منزل و پای گوشی آموزش مجازی دهند یعنی حضور در 2مکان به صورت همزمان که احتمالا در جلسات بعدی بزرگواران جانشان به فدایمان جزئیات بیشتری از این قابلیت بیان خواهند‌کرد که به محض اطلاع دقیق به سمع و بصرتان می‌رسانم.
به خبری که هم اکنون به دستم رسید توجه فرمایید، گویا جلسات برگزار شده و پایان یافته‌اند و بخش‌نامه بدین صورت به مدارس ابلاغ شده است؛ « که همینی که هست باید بخواین و خودتان را با آن وفق دهید....چگونگی آن را خود دانید. »
شنوندگان عزیز...شنوندگان عزیز دو در در جلو و دو در در عقب تعبیه شده است آزاد هستید که بعد از دیدن و شنیدن عجایب امروز خود را نجات دهید....

نثر طنز «مِهرِ وطنی» نویسنده «آرزوکشاورزی»