صبح داشتم جاروبرقی میکشیدم که یهو یه چیزایی به ذهنم رسید
ولی آخه صبح که اصلا دهنم باز نمیشه حرف بزنم چه وقته فکر کردنه اونم یه همچین فکرایی!
میگم حالا که همه یه تیکه لباس یا پوشش دیگه بهشون اضافه شده از این به بعد انگاری یه چیزایی بسته به اون یه وجبی تغییر کنن.
مثلا خیلی دلم برای اون فیسفیسو دماغ عملیایی کبابه که چقدر به اون فینگیلی مینازیدن ولی الان از زیر اون یه وجبی از بس که بالا و پایین و چپ و راستش رو اره کردن اصلا مشخص نیست و فکر کنم دلشون خیلی داره میسوزه.
شایدم مد بشه از این به بعد برای جلب توجه از روشِ برجسته سازی برای این عضوِ بینوا استفاده کنن یعنی از اون ژل معروفه به خوردش بدن تا بادکنکی بشه و بیشترمشخص بشه برای هرکی بیشترمشخص شد رومدتره.
اونوقت دیگه این یه وجبیا جوابگو نیستن و باید5-6وجبی بشن.
بعدشم اینکه، میگم از این به بعد فقط باید عاشق چشم یار شد؟ البته آخه چاره دیگهای هم نمیمونه!
جاروکشیدن تمومشد ولی نگم براتون که اصلا نمیدونم چجوری کشیدم و کجا کشیدم و کی شروع کردم و کی تموم شد!
رفتم سمت آشپزخونه و مشغول شستن شدم ولی نخیر این یه وجبی و کارایی که می کنه و قراره بکنه ول کن نبود.
یه چیز دیگه اینکه از این به بعد وقتی عاشق، لب و دهن معشوق رو قرار بشه نبینه، پس چه جوری شاعرا از زبونش در فراق یار بگن؟ اینهارو دیگه چیکارشون کنیم؟ :
«انحنای لب تو نابترین شعر من است
به خدا خال لبت، قالب ضربالمثل است»
«روی لبان خوشگلش انار آفریدهای، خدا!»
«لب تو شعر قشنگیست که من میدانم»
داخل پرانتز اینم بگم که کجای کاری توهم من بعد نخواهی دانست.
فکر کنم از این به بعد بهتر باشه به قدوقامت یار اکتفا کنن:
«شبي ز قدِ تو افتاد سايه بر ديوار
هنوز عاشق بيچاره رو به ديوار است!»
«قصه ی روز قيامت همگی آمد راست
وصفی از قد بلندت چو روايت كردم»
یا بگن:
«ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم
چند روزیست که هرشب به تو میاندیشم»
آخی دلم کم کم داره کباب میشه.
دستام رو خشک کردم ولی بازم نفهمیدم چه جوری شستم و چی شستم! یهو یادم افتاد لباس ریختم تو ماشین و باید روشنش کنم.
مشغولش بودم که یادم افتاد وای از این به بعد دندون های مرتب هم خیلی به چشم نخواهند اومد و اون همه پولی که خرجشون شده تقریبا به فنا رفتن.
ای داد بی داد.....
ولی از همه مهمتر اینه که وقتی قرار باشه همه خونه بمونن و کسی بیرون نره چه جوری یار قراره دیده و پسندیده بشه!
وای نکنه با تلگرام و واتس اپ و....چه شود!؟ مثلا" تو تلگرام و از طریق عکس، معشوق رو میبینه و میپسنده و خواستگاری از راه دور برگزارمیشه و بسلامتی و مبارکی میرن سرخونه زندگیشون و وقتش میرسه که یه وجبی برداشته بشه....خدا می دونه چه بلایی سر روح و روان عاشق و معشوق خواهد اومد و چون من خیلی عادت ندارم تو زندگی شخصی افراد دخالت کنم پس نمیدونم که چی میبینن و چی میشه و چی به سرشون خواهد اومد!
این رو دیگه خودشون میدونن ولی خب یه کم شانس با عزیزان یه کم زشت هستش و احتمالا رکورد دانلود اپهای ادیت عکس شکسته خواهد شد.
یه چیز دیگه؛ مثلا چه جوری وقتی از کسی یا حرفی خوشمون نیومد بدون گفتن حرف و با شکلک درآوردن نشون بدیم؟
نباید ساده ازش گذشت مسئله مهم و بزرگیه.
حتما" باید یه سری گزینه روی میز گذاشته بشه تا دستمون باز باشه و یه وقت خدایی نکرده تو این زمینه هم دچار رکورد نشیم.
ولی یه خوبی هم دارهها، این یه وجبی خنده های قایمکیمون رو لو نمیده و حتی دیگه لازم نیست برای در گوشی یا یواشکی حرف زدن دستمون رو بذاریم جلوی دهنمون چون یه وجبی هست و کارش رو خوب بلده.
لباسها شسته شد، غذا هم پزیده شد ولی فکر من همچنان داشت به بعدشم های بعدی و بعدی فکر میکرد.
تا ظهر با این فکرها گذشت و جلسه راضی کنندهای بود خب خداروشکر پس برای باقی روز یادم باشه راجع به یکی از مسائل مهم روز برنامهریزی کنم و تقدیم صحن علنی مجلس بکنم.
تا یادم نرفته اینم بگم که این نیم وجبی هم به وسایل شخصیمون اضافه شده.
هرچند ربطی به عاشق و معشوق و یار نداشت ولی خب اینم باید میگفتم تا خیالم راحت باشه که گفتمش و معشوق الذمه این نیم وجبی نشدم.