داستان «اندر حکایت‌های همسایه‌های جدید» نویسنده «آرزو کشاورزی»

چاپ تاریخ انتشار:

arezoo keshavarzi

یعنی ممکنه چند سال دیگه نصف‌مون چشم بادومی بشن و نصف مستأجرامون چشمای مدل مائی داشته باشن!
می‌پرسین چرا؟

خب معلومه دیگه هوش زیادی نمیخوادا
ببینین وقتی مستأجرای جدیدمون اسباب اثاثیه‌شونو بیارن و سکنا بگزینن خب چون دیوار به دیواریم با چشمای خطی‌شون و سیبیلای نقاشی شده‌شون سعی میکنن شیرین‌کاری بکنن و از بالای دیوار با اون قدای توچولو‌شون که شک نکنیم رفتن رو نردبانای وطنی، مثلا میگن: «نی هاو»
ایشالا اومدن و همسایه شدیم چیزای دیگه با تلفظای درست یاد می‌گیرم و میام بهتون میگم...فقط خدا کنه دلبرایِ ایران خانوم خیلی بدسلیقه‌گی نکنن.
البته اگه تا اونموقع برای فرار از مالیات بر خانه‌های خالی مستأجرای جدیدی نیاریم!
مثلا هندیا بیان کارمون ساخته‌س!
خدا نکنه دعواشون بشه با دلاورای صابخونه
انقدرررر فلفل به خوردِ هموطنان جوگیرمون میدن که خدا از عواقبش همه را مصون بدارد.
حالا اگه یه وقت این دلبرای فیسان فیسان از همسایه‌های جدید خوش‌شون اومد و رفتن سر خونه زندگی‌شون چی باید بخورن؟
اصلا با چی باید بخورن؟
آخه دلبرا از همه جک و جونورا میترسن اونوقت همسایه‌های چشم خطی عاشق این چیزان.
چی به سرشون خواهد اومد منتظر میشیم تا ببینیم چی پیش خواهد اومد.
مثل فیلما بیاین بریم چند سال بعد....
عروس خانوم بخواد فخر آقا دامادو به دوستاش بفروشه مثلا میگه: « آقامون قدش رعناس» ؟
یا «ماشالا چارشونه‌س» ؟
ومثلا می‌خواد قربون صدقه‌ش بره میگه: « قربون قدوبالای رعنات برم» ؟
و یا میگه: «عاشق چشات شدم....باز من دیوونه» ؟
خب برگردیم به خونه زوج جوان‌مون....دلبر تو آشپزخونه داره سوسکای تپل و گوشتی‌رو واسه آقای خونه تو آشپزخونه اندازه ۷ کف دست سرخ میکنه آخه از بس پدرجانش یخچال سایدبای ساید و هسته‌گیر و پفیلاساز و تخم مرغ آب پزکن و میوه خشک‌کن و هواپز و سرخ‌کن و پلوپز و آرام‌پز و چی و چی و چی داده تو اون خونه درندشت ۲۵ متری جا برای سوزن انداختن نیست، اگه پدر بینوا می‌دونست که قراره دخترش فقط حشره و سبزیجات به خورده داماد و نوه‌های گلش بده محال بود یارانه‌هاشو پس انداز کنه و از این بانک به اون بانک دمبال وام و ضامن باشه....هییییییی کجایی پدرجان!
از اونجایی که دلبرای وطنی بساز تشریف دارن و کدبانواَن همون روزای اول کلی دستورالعمل‌های آشپزی ازکدبانو «یانگوم» که مثل آقاشون غذا میخوره یادگرفتن.
خب کجا بودم! آها...یهو از اون خونه فندقی‌یا که قولشو بهمون دادن و الان ذکر خیرش بود،حالا ما میگیم چون بین ما و همسایه‌ها فرقی نذاشتن و به همسایه‌های جدیدمونم از اون خونه فندقی‌یا زیبا و جادار و مطمئن دادن، «امیر چانگ» و «نازنین نایینگ» بدو بدو میان بیرون که چون ژن همسایه قوی‌تر بوده هردو یه ذره چشم دارن که شک دارم بیشتر از جلوی پاشونو می‌بینن، داشتن «وی‌چی»[1] بازی می‌کردن که دعواشون شده و گیس و گیس‌کشی کردن که الحق تو این مورد استثناان ژن وطنی توشون فعاله.
ولی همین که چشم‌شون به غذای مُچی[2] جانشون میفته دعوا یادشون میره و آب از لب و لوچه روان میشه و پا برزمین کوبان از مچی جانشون غذا طلب میکنن ولی چون خانوم خونه بدون مرد خونه غذا نمی‌خوره به دلبندان خود میگه: «فرزندان بروید کمی هم گرگم به هوا بازی کنید تا فوتین[3] جان که با پول یارانه دیشب به خرید رفته است بازگردد(داخل پرانتز بگم که همسایه های آینده ببخشن منو بخاطر این که هنوز با لهجه چینی خیلی فاصله دارم و به بزرگواری قدهای بسته‌شون منو ببخشن،‌ ایشالا فامیل که شدیم یاد میگیرم.) »
فوتین خوشحال و شادمان و با دستان پر وارد منزل شد و خانوم خونه به جای کت نداشته‌ش بالش رو از پشت مرد خونه برداشت(آیا لازمه که تو پرانتز بگم نه از این بالش هاها این بالش همونطور که در جربانین جزو پوشش این بزرگواران کوچولو به حساب میاد!)
از مساله خونه و لباس و غذا که بگذریم می‌مونه تکلیف گربه مظلوم و بینوا که بعد مستقر شدن همسایه‌هامون و دیوار کشی و این چیزا قراره گربه بی پا بشه یا نه اصلا قراره تغییر هویت بده و وارد مرحله جدید هویت در برابر بی هویتی اریکسون[4] جانِ جانان بشه؟
الاهی موفق بشه تو این مرحله و به سلامتی و میمنت پشت سر بگذارتش و یه وقت خدایی نکرده بی هویت نمونه که اونوقت کارمون زاره....
ولی نباید از حق بگذریم و ناشکری کنیما
باید همسایه هارو بنشونیم و دورشون بگردیم که متوجه کلک ما نشدن و سپر بلا شدن و ما رو از شر کشور غاصب نجات دادن خدایی عجب کلکایی هستیم وا
خدا خیرشان بدهد و به قدشان بیفزاید.
از این موضوع هم نباید گذشت که اگه تعریف از خود نباشه تصمیم داریم به پویش صاحب‌خانه خوب بپیوندیم و حسابی با مستأجرامون را بیایم.
حالا می‌بینین که مردمان گربه‌نشین چه مردمان نیکو خصلتی هستند بعد هی اینو اونور بشینین وازمون تعریف بکنین تا انقدررر سرمون شلوغ بشه که از پیشی خانوممون فقط چن تا تار سیبیلش برامون بمونه.

 

[1] .  یک بازی چینی

[2] .  مادر به زبان چینی

[3] .  پدر به زبان چینی

[4] .  »اریک اریکسون » روان‌شناسی آمریکایی است که به خاطر ارائهٔ اصطلاح «بحران هویت» معروف شده‌است.

 

داستان «اندر حکایت‌های همسایه‌های جدید» نویسنده «آرزو کشاورزی»