یادداشت طنزی از داود نیکومنش

چاپ تاریخ انتشار:

یادداشت طنزی از داود نیکومنش

دربیمارستانی خصوصی درشهر (ب آ بُ ل) خانم دکتر (سم) باندی نیم متری رادرشکم بیمارجاگذاشت.

وقتی که این خبر راخواندم، من هم مثل شما اصلاً باورنکردم. واین را توطئهای ازطرف سایراقشار زحمت کش حسود زیرفشارخط فقر، برای تخریب جامعهٔ زحمت کشتر پزشکان دانستم. آخر مگر چنین چیزی ممکن است. مگر می‌شود درشکم یک بیمار ولو زن، یک باند نیم متری جا گذاشت. اگر ماها زیرخط فقریم واز زیرخط فقراست که مریضیم به دکترها چه مربوط است که ازامراض ما پولد ارمی شوند. مگر آن‌ها مسبب عود کچلی، بواسیر، گال، فتق، آنفولانزای گاوی وغیره ماهستند. خداییش کلاه هم خوب چیزی است. نه آن کلاهی که ازسردیگران برداریم و زیر خط فقر ببریمشان، بلکه کلاهی برای قاضی کردن.

حالا پشمی چرمی یا قرضی‌اش مهم نیست، فقط کلاهی باشد برای قضاوت. ومن هم چون قبلاً کلاهم را یک بنده خدای نیازمند ازسرم برداشته بود، به ناچارکلاه یکی دیگر از بندگان خدا را زکات گرفتم وقاضی کردم وهی به کلاه نگاه کردم و فکرکردم، نگاه کردم و فکرکردم تا آخردرموردخبرفوق به قضاوت نهایی زیررسیدم.

اولاً اطاق عمل سالن کنسرت یاسینما یاتالارعروسی نیست که باندبه کارش بیاید. واگرهم نیازبه واحدسمعیِ غیربصری جهت پیج ویااستماع موسیقی مجازجهت افزایش بهره وری باشد یک اسپیکرکوچک کامپیوترهم دراطاق عمل کافی است. وثانیاًاگر به فرض محال محال محال ...آن هم به اصرارزیرخطی های توطئه گر، باندی هم دراطاق عمل بوده باشد واستثنائاً آن باند هم نیم متری باشد، آخر این باند نیم متری چطورداخل شکم یک بیمارجا می‌شود. بلاخره خراب کردن هم راه ورسم وروشی دارد. اینجازمین فوتبال نیست که هرخطایی ازاشتباهات داوری باشد. اگر می گفتندمثلاًچاقویا مقراض یا تبلت یاحتی سنگ پا داخل بیماری جاگذاشتند بازجا داشت که موضوع راجدی بگیریم ودرباره آن تحقیق وتفحص وتخریب کنیم، اما آخر یک باند استریو؟...آن هم نیم متری؟...آن هم درداخل شکم؟... خلاصه، ما همچنان درتفکروتعجّب و محکومیت توطئه‌های زیرخطی‌ها برعلیه بالاخطی هابودیم و درخیال مان درحال مترکردن قد نوزادخواهرمان ومقایسه آن با بانداستریو بودیم که بانوجان محترمه مان به ناگاه سررسیدند وخیالمان را با چُرت مان دچارپارگی کردند. وچون علت وجودی این کلاه روی میزو این همه درفکربود نمان رادراین چندروزپرسیدند وحتماًبایدپاسخ می‌شنیدند که شنیدند. آنوقت نگاهی به ما انداختند که قابل توضیح نیست وفقط بایدویدئوی آن رادیدوفهمید. فقط تنها توضیحی که می‌توانم برایتان بدهم این است که معنای نگاهش شاید چیزی شبیه به اِی آی کیو، یا اِی انشتین ویا پرفسور یا همچین چیزهایی باشد. وپس ازآن نگاه وارائه یک لبخند فرمودندکه، مردمومن منظورازباند، بانداست، نه باند. ووقتی که بازهم مارا حیران ومتفکرومتعجب دیدند بارسم فنی وچرخش انگشت دورسر واشارات زبان ناشنوایان وغیره، مغزما راناگهان روشن کردند و ما تازه پس ازچند روزفهمیدیم که قضیه ازچه قراربوده وما این همه مدت بیخودی داشتیم فسفرقلیل مان را می‌سوزاندیم وآب درآسیاب متهم می‌کردیم. وازخودمان خجالت کشیدیم که چطور به دیگران حق ندادیم که جامعه خراب تر پزشکی راخراب کنند. وبرای رهایی ازعذاب وجدانِ ونگاه سنگین همسرمان سعی کردیم که کمی به خودبیاییم تا اعتمادبه نفس فناشده وآبروی بربادرفته مان رادوباره برگردانیم. برای همین پس ازکمی دلداری به خودمان وتلقین جملات مثبت به روش اعتماد به نفس یک دقیقه ای سرفه ای کردیم و ازته چاه لب به سخن گشودیم وپس ازچندلحظه رفته رفته چنان اعتماد به نفس مان برگشت و نطّاقی مان گُل کردکه، انگارکه این ما نبودیم که آن قدیما صبح گفتیم درودبرمصدق وعصرگفتیم مرگ برمصدق. وهمین چندلحظه قبل هم اصلاً این اظهارات رابرعلیه زیرخطی‌ها درحضورکلاه ما مرقوم نکردیم. وخلاصه پس ازدقایق زیادسخنرانی وصغری وکبری چیدن وتحلیل وتفسیروهرمنوتیک خبرفوق، درپایان نطق قرای مان نتیجه گرفتیم که به نظرما تمام حرکت‌های این خانم دکتر حرکتی ازقبل برنامه ریزی شده جهت اعتراض بوده است...بانو باسکوت شان فرمودندچطور؟ ...عرض کردم خب معلوم است دیگر، چطورنداردکه ...ازآن جایی که خانم دکترپس ازممنوع شدن زیرمیزی‌ها زیرخط فقرزندگی می کنندورومیزی های وزارت بهداشت وبیمارستانهای خصوصی هم کفاف خرج‌های خانم دکتررانمیدهند (هر که خطّش بیش خرجش بیشتر) وصدایش نیزازآن جایی که ضعیف است ونازکانه طبیعتاً به گوش هیچ کس هم نمی‌رسد. خب خانم دکترخواسته است ازطریق این باند، اعتراضی قرا کرده وصدایش رابه اقصی نقاط ایران برساندتا شایدکسی به داد خط فقرش برسد. ومطمئناً اگرپاسخی نشنود، درجراحی های بعدی ممکن است حتی به ترتیب باندی نیم متری استریو، یک متری استریو، تخت خواب مریض ویاحتی همراهان مریض یا باندفرودگاه راهم درشکم بیمارش جاسازی کند تا یامردم حیاکنندوزیرمیزی پرداخت فرمایندویامسئولین به داد خط فقردکترهابرسندورومیزی هارابیشترروکنند. ودرادامه آنقدراززیرخطی ها دفاع جانه کرده وانواع طوطئه های ممکنه ومفروضات محتمله راارائه کردم که اصلاً متوجه نشدم که بانو کی قانع شدند که رفتند به آشپزخانه ومشغول آشپزی شدند. اما خداراشکرکه دیگرعذاب وجدان ندارم وشرمنده زیرخطی‌ها نیستم.

داودنیکومنش