ترجمه داستان «روز مو شلخته» نویسنده «سیمون هوود»؛ مترجم «الیکا بازیار»

چاپ تاریخ انتشار:

elika bazyar

در نیویورک، پسری با چهره‌ای خوشگل زندگی می‌کرد که موهای بسیار عجیبی داشت.

مردم محلی می‌گفتند: «این مدل مول مو؛ شاید عجیب‌ترین مدل مویی بوده که تا بحال دیدن.

 تا اونجایی که به من گفتند، داستان اینطوریه که وقتی اون پسر ده سالش شد در یک صبح یکشنبه وقتی پسر بیرون از خانه بوده آسمان بدون هیچ هشدار قبلی از طوفان، یک رعدو برق هزار ولتی که خیلی هم ترسناک بوده به زمین و مستقیماً

 به سر آن پسر بجه برخورد می‌کند.

و در ادامه چیزی که به من گفته شده اینکه او بلافاصله گفته: «مادر مراقب باش، فکر کنم که موهام، داره جرقه میزنه. عقب وایستا! مراقب باش!»

مادر به او نگاهی کرد و بعد جیغی زد و شوهرش را صدا زد: «زود باش بیا کمک!»

موهای پسر نوری از خودش ساطه کرد و بعد به سرعت، شروع کرد به رشد کردن در کسری از ثانیه به پائین تر از شانه‌هایش رسیده بودو باعث می‌شد که پسر را ده سال بزرگتر نشون بده

اما کمی بعد پسر، گریه کنان گفت: «مامان! موهام تا پایین باسنم رشد کردن»

مادرش، با شوک به موهای ژولیده‌اش نگاه کرد و بعد با صدای بلند گفت: «کی این اتفاقات تمام می‌شود!

جوابش را وقتی گرفت، که متوجه شد موها رشدشان تا سه اینچ مانده به زمین متوقف شده.

بهم گفتن: «که کافی است» و فقط تعریف کنم.

موهای پسر فقط زانوها و پاهایش و انگشتهای کوچوک پاهایش را نمایان می‌کرد.

پسرک به همراه مادر و پدرش مثل احمقها مدتی همانجا ایستادند و در آخر پدر پسر گفت: «حالا باید چیکار کنیم؟ پسرم درست شده شبیه یک گاو کوهستانی شده.»

مادر پسر گفت: من نقشه‌ای دارم؛ میذاریمش توی ون تراتزیت تو بعد مستقیم می‌بریمش پیش چارلی چوپ همون ارایشگاه تو خیابان محلی.

پس تا جایی که می‌توانستند به سرعت دست بکار شدند. و وقتی به آرایشگاه رسیدن، خیلی سریع پسر را روی صندلی نشاندند.

سپس چارلی قسمتی از موهای پسر را گرفت و چند ثانیه بعد شروع کردن به قیچی کردن موهای پسر تند تند روی زمین می ریخت ولی بعد مادر داد کشید و گفت: «نگاه کن، نگاه کن! داره دوباره رشد می‌کند»

ولی این دفعه موهای رشد کرده رنگ قرمز روشن بود برعکس موهای قبلی بجای آنکه خیلی شلخته روی زمین بیافتد موهای شلخته و جدیدش مانند شعله‌های آتش روی هوا معلق شدند

ارایشگر به خوشحالی گفت: «خدای من! تا به حال همچین چیزی در زندگیم ندیدم. پسری با موهاییبه این شگفت‌انگیزی، خاص و درخشانی رنگ سرخ آتش؛ از این روز به بعد اعلام می‌کنم که این پسر از شهر نیوریوک تا ایلینوی اسمی تازه‌ای خواهد داشت

بدین وسیله من اسم تو را پسر «آتیشن» می‌گذارم.

Mad hair day

Written by Simon Hood.

Illustrated by Charlene Mitchell.

در نیویورک، پسری با چهره‌ای خوشگل زندگی می‌کرد که موهای بسیار عجیبی داشت.

مردم محلی می‌گفتند: «این مدل مول مو؛ شاید عجیب‌ترین مدل مویی بوده که تا بحال دیدن.

 تا اونجایی که به من گفتند، داستان اینطوریه که وقتی اون پسر ده سالش شد در یک صبح یکشنبه وقتی پسر بیرون از خانه بوده آسمان بدون هیچ هشدار قبلی از طوفان، یک رعدو برق هزار ولتی که خیلی هم ترسناک بوده به زمین و مستقیماً

 به سر آن پسر بجه برخورد می‌کند.

و در ادامه چیزی که به من گفته شده اینکه او بلافاصله گفته: «مادر مراقب باش، فکر کنم که موهام، داره جرقه میزنه. عقب وایستا! مراقب باش!»

مادر به او نگاهی کرد و بعد جیغی زد و شوهرش را صدا زد: «زود باش بیا کمک!»

موهای پسر نوری از خودش ساطه کرد و بعد به سرعت، شروع کرد به رشد کردن در کسری از ثانیه به پائین تر از شانه‌هایش رسیده بودو باعث می‌شد که پسر را ده سال بزرگتر نشون بده

اما کمی بعد پسر، گریه کنان گفت: «مامان! موهام تا پایین باسنم رشد کردن»

مادرش، با شوک به موهای ژولیده‌اش نگاه کرد و بعد با صدای بلند گفت: «کی این اتفاقات تمام می‌شود!

جوابش را وقتی گرفت، که متوجه شد موها رشدشان تا سه اینچ مانده به زمین متوقف شده.

بهم گفتن: «که کافی است» و فقط تعریف کنم.

موهای پسر فقط زانوها و پاهایش و انگشتهای کوچوک پاهایش را نمایان می‌کرد.

پسرک به همراه مادر و پدرش مثل احمقها مدتی همانجا ایستادند و در آخر پدر پسر گفت: «حالا باید چیکار کنیم؟ پسرم درست شده شبیه یک گاو کوهستانی شده.»

مادر پسر گفت: من نقشه‌ای دارم؛ میذاریمش توی ون تراتزیت تو بعد مستقیم می‌بریمش پیش چارلی چوپ همون ارایشگاه تو خیابان محلی.

پس تا جایی که می‌توانستند به سرعت دست بکار شدند. و وقتی به آرایشگاه رسیدن، خیلی سریع پسر را روی صندلی نشاندند.

سپس چارلی قسمتی از موهای پسر را گرفت و چند ثانیه بعد شروع کردن به قیچی کردن موهای پسر تند تند روی زمین می ریخت ولی بعد مادر داد کشید و گفت: «نگاه کن، نگاه کن! داره دوباره رشد می‌کند»

ولی این دفعه موهای رشد کرده رنگ قرمز روشن بود برعکس موهای قبلی بجای آنکه خیلی شلخته روی زمین بیافتد موهای شلخته و جدیدش مانند شعله‌های آتش روی هوا معلق شدند

ارایشگر به خوشحالی گفت: «خدای من! تا به حال همچین چیزی در زندگیم ندیدم. پسری با موهاییبه این شگفت‌انگیزی، خاص و درخشانی رنگ سرخ آتش؛ از این روز به بعد اعلام می‌کنم که این پسر از شهر نیوریوک تا ایلینوی اسمی تازه‌ای خواهد داشت

بدین وسیله من اسم تو را پسر «آتیشن» می‌گذارم.

ترجمه داستان «روز مو شلخته» نویسنده «سیمون هوود»؛ مترجم «الیکا بازیار»