سه داستانک؛ نویسنده «اشفاق احمد» مترجم «سمیرا گیلانی»

چاپ تاریخ انتشار:

samira gilanii

این روابط این چرخش­ها

من در آن مسیری شروع به قدم زدن نمودم که همیشه من و تو یکدیگر را آنجا می­دیدیم اما این بار وقتی همدیگر را ندیدیم، غمگین و نا­امید شدم و از آن مسیری که نه تو دوستش داشتی و نه من، خارج شدم. ولی در همان مسیر ناگهان تو مرا دیدی!!

 

غم همراه

تمام افرادی که پشت سر جنازه می­رفتند، متعجب بودند که چطور بعد از مرگ شریک زندگی حتی یک قطره اشک هم از چشمان او جاری نشده است! در میان جمعیت کسی پچ­پچ کنان می­گفت که او اصلا ناراحت نشده است اما شاید این مردم نمی­دانستند که او هنر غم خوردن و اشک نوشیدن را دارد.

روز بعد او چادر تنهایی به خود پیچید و سکوتش آغاز شد. هر روز صبح بیدار می­شد و به قبرستان می­رفت، این عادت او شده بود. بعد از چهار ماه این خبر نیز باعث تعجب مردم شد که شنیدند: کسی که برای مرگ شریک زندگی­اش اشکی نریخت، به سبب ایست قلبی از این دار فانی کوچ کرده است!!

 

فرمالیته

«شنیدم که امروز برای شغلای خالی با متقاضیا مصاحبه کردی؟»

«بله.»

«خب انتخابم کردی کسی رو؟»

«نه، این فرمالیتست. برای اینکه تو حیطه قانونی بمونیم باید باهاشون مصاحبه می­کردم. اصل مصاحبه واسه والدینه و هنوزم هست!!»

سه داستانک؛ نویسنده «اشفاق احمد» مترجم «سمیرا گیلانی»