دو داستانک « توسعه روستا»؛ « گریبان خود»/ نویسنده: اشفاق احمد / مترجم: سمیرا گیلانی

چاپ تاریخ انتشار:

samira gilanii

توسعه روستا

مردم روستا خیلی خوشحال بودند. پسری از روستایشان وزیر شده بود. به محض وزیر شدن اعلام کرد که قصد دارد برای بررسی شرایط مردم به روستا برود و به منظور توسعه روستا یک مجلس عوام آنجا تاسیس نماید. بعد از اعلام او، مردم خوشحال روستا برای استقبال از وزیر آماده شدند. سایر مسئولان نیز آمده بودند. او ده به ده بازدید کرد و دستور آماده سازی میدانی برای مجلس عوام را صادر کرد. روز بعد، کارگران تمام درختان جنگل انبوه بیرون از روستا را بریدند تا به میدان تبدیل کنند تا مردم بیشتری شریک مجلس عوام منترجی شوند و بتواند طرح توسعه آنجا را اعلام نماید!

 

 

گریبان خود

سمیر برای ادامه تحصیل از روستای خود به کالج شهر آمده بود. پنج سال از آمدنش می گذشت. در این سالها اسیر محبت هم کلاسی خود، غزاله شده بود و نمی توانست دوری او را تحمل کند و غزاله نیز او را دوست داشت. روزی غزاله در مورد ازدواج با سمیر با مادر خود صحبت کرد، مادرش عصبانی شد و درخواستش را نپذیرفت. بعد از رد کردن درخواستش توسط والدینش، سمیر، غزاله را راضی کرد تا مخفیانه به شهر دیگری فرار کنند.

سمیر مشغول جمع کردن وسایل به هم ریخته اتاقش بود، قرار بود با قطاری که ساعت یک وارد ایستگاه می شد، شهر را ترک کنند. همانطور که مشغول جمع آوری وسایلش بود، صدای زنگ موبایلش بلند شد. شماره تلفن همسایه خانه پدریش بود. پدرش با صدای پر دردی به او گفت: «پسرم! خواهرت از شهر اومده و با یه پسر جوون نمیدونم کجا رفته؟! فوری بیا که آبروی خانواده تو خطره!!»

دو داستانک « توسعه روستا»؛ « گریبان خود»/ نویسنده: اشفاق احمد / مترجم: سمیرا گیلانی