داستان«شيوه‌ي جاودانگي»اثر«ديل پاپانئو» مترجم«نگين كارگر»

چاپ تاریخ انتشار:

 

كتاب بنويس، باورهايت را تغيير بده، اگر كلمه كلمه بنويسي مي بيني كه چيزهاي كمي در درونت جاري است. آن كلمه ها را درشت و بدخط بنويس. چه كسي اهميت مي دهد كه خوش خط نوشته باشي يا بد خط؟ اين كتاب توست. اگر كسي پرسيد داري چه مي نويسي دروغ بگو. به آنها بگو دارم در مورد يك فضاي حماسي خيالي مي نويسم و كاراكتر اصلي در آخر داستان خواهد مرد. يك انفجار بزرگ. يك عالمه تير اندازي. فراموش نكن اين را حتماً بگويي.

كتابت را به هيچ كس نشان نده، هيچ كس، به غير از فيليپ، پسري كه پدرش درب كمدي كه تفنگ در آن است را باز نگه مي دارد. اجازه بده فيليپ كتابت را بخواند، اگر خودت برايش بخواني كه چه بهتر، وقتي كه با تفنگ اتوماتيك به كدو حلوايي ساچمه شليك مي كند كتاب را برايش بخوان. بعد خواندن كتاب را متوقف كن و در مورد رشته هاي چسبناك و بذرهاي پاشيده شده در باغچه فيليپ نظر بده، بگو شبيه مغز هستند و اينكه در مورد آن ها در كتابت خواهي نوشت.

بعد فيليپ خواهد خنديد و خواهد گفت: اين يك مانيفست (بيانيه) است نه يك كتاب؛ و تمام نابغه ها مانيفست مي نويسند. لبخند بزن و بگو او بهترين دوست توست، او براستي تنها دوست توست. به او دروغ نگو..هيچ وقت.

روزي او تفنگش را به تو امانت خواهد داد.

وقتي به خانه مي رسي و پدرت سرت داد مي كشد و صدايت مي كند هيچ اهميتي نده. به حرف هاي از روي مستي او كه از لب هاي پف كرده اش بيرون مي آيد اهميت نده. وقتت كه آزاد شد به سريع ترين حالت ممكن خودت را به اتاقت برسان و درب را محكم قفل كن. در آن اتاق بمان، جايي كه تصويري از خانواده ات كه نيمي از آن ها مرده اند.همان جايي كه مادرت در گذشته برايت لالايي مي خواند تا بخوابي. درست همانجا. در همان تخت خوابي كه سالها پيش در آن مي خوابيدي.. پيش از زماني كه پدرت به كمربند چرمي و كبودي پوست علاقه نشان دهد، قبل از اينكه درب را به مشت و لگد بگيرد.

وقتي نام آن زن را فرياد مي زني- ونامش را فرياد خواهي زد- كلماتي را كه در كتابت نوشته اي به خاطر بياور- مانيفستت را- ؛ سپس فيليپ را به خاطر بياور و اينكه او حاضر شد چه چيزي را به تو امانت دهد