خانم گراو از درِمشرف به باغ شروع کرد به صدا زدن،اما هیچ جوابی نشنید. خورشید از نیم ساعت قبل غروب کرده بود و تشعشعات طلایی و بنفش رنگی را به سستی از خود ساطع میکرد. چند ابر در کنج غربیِ آسمان سکنی گزیده بودند و در سمت شرقی آسمان ماه بدر با تمام زیباییاش در آستانهی بالا آمدن بود و نور را از رخِ ستارگانِ چشمک زنِ آسمان میربود.
پرسید: اِمی کجاست؟ کسی دیده که او داخل خانه شود؟
برادر اِمی که با چاقو مشغول کار روی پشتهای از چوبهای صنوبر بود و قصد ساختن قایقی را داشت، جواب داد:
نیم ساعت قبل دیدمش که با بافتنیِ در دستش به طبقهی بالا رفت.
خانم گراو پای پلکان ایستاد و دومرتبه صدایش زد. اما باز هم جوابی نشنید. با خود گفت:
تعجب میکنم. آخر این بچه کجا میتواند رفته باشد؟
خاطرش اندکی مشوش شد. از این رو از پلکان بالا رفت تا ببیند او کجاست.
درِ اتاقِ اِمی بسته بود، اما وقتی در را باز کرد، دید دختر کوچکش کنار پنجره نشسته و به گونهای مسحورِ زیباییِ مهتاب شده و در افکارش غرق گشته که ورود مادرش به اتاق را حس نکرده است.
خانم گراو صدایش زد:
اِمی...
اِمی برگشت و سریعا گفت:
مادرجان، بیا اینجا و نگاه کن. زیباست، مگر نه؟
خانم گراو کنارش نشست. در آغوشش گرفت و گفت:
به چه مینگری عزیزکم؟
_به ماه، ستارگان و دریاچهای که آن سوی تپه است. به این ردی که از نور ماه بر روی آب افتاده نگاه کن، زیبا نیست مادر جان؟ نمیدانم چرا ولی مرا بسیار مسرور و آرام کرده است.
_میخواهی بدانی چرا؟
_بله مادر جان، لطفا بگو دلیلش چیست؟
_هرآنچه خوب و زیباست را خدا آفریده است.
_بله، میدانم.
_او تمام این نعمات را فقط برای انسان خلق نموده است. چرا که انسان اشرف مخلوقات بوده و به خداوند مقرب تر است. اما مقصود از خلق این نعمات، نایل شدن انسان به سعادت میباشد. به همین سبب انسان از آنها در جهت تقویت قوای جسمانی و قوای روحانی خود بهره میبرد.
اِمی پرسید:
ولی آخر از ماه و ستارگان چه استفادهای میتوان کرد؟
مادر گفت:
لحظهای پیش، خود اظهار داشتی که زیبایی این شب مهتابی به تو احساس خوشی و آرامش بخشیده است.
اِمی گفت:
بله دقیقا همینطور است. و قرار شد دلیلش را به من بگویی.
مادرگفت:
ماه و ستارگان به شبهای ما روشنایی میبخشند.اگرناگاه روزیپس ازغروب آفتاب قادر به پیدا کردن مسیر خانه نشدی، آنها راهنمای خوبی برای بازگشت به خانه خواهند بود.
اِمی گفت:
اصلا فکر نمیکردم که از ماه و ستارگان میتوان چنین استفادهای هم کرد!
مادر ادامه داد:
همانطور که گفتم خداوند هر آنچه خوب و زیباست را برای انسان آفریده استو هر یک از این نعمات، رحمتی بی کران را برای روح و جسمِ انسان به ارمغان میآورند.ماه و ستارگان نه تنها در شب با نور خود تمام معابر تاریک را روشن میگردانند بلکه با وجود تسلی بخش خود به روح ما آرامش میبخشند. دلیلش این است که تمام چیزهایی که در طبیعت هستند، وجودشان از ذات خدا سرچشمه میگیرد، طوری که با چشمِ سر قابل رویت نیست و تنها روح انسان قادر به لمس آن میباشد. متوجه صحبتهایم میشوی اِمی؟
_تا حدودی،منظورت این است که خدا درون ماه، ستارگان و هر آنچه که آفریده است میباشد مادرجان؟
_به طور دقیق نه، خدا خالق آن هاست. همه مخلوقات مانند آینهای هستند که محبت و حکمت پروردگار را به روحمان انعکاس میدهند. در آب نظاره گر سیمایی از حقیقتش هستیم که اگر به آن پی برده باشیم، ذهنهای تشنهی مارا سیراب میکند و پلیدیها را از وجودمان پاک میگرداند. در آفتاب، شاهد محبت و عشق او هستیم که به ما نور، گرما، زیبایی و سلامتی میبخشد.
سپس اِمی پرسید:
ماه چطور؟
مادر جواب داد:
ماه سرد و خاموش است و همانند خورشید که بیانگر عشق پروردگاراست، گرم و درخشان نیست. گاه حقایقی را که فرا میگیریم به گرمی عشق و روشنایی آفتاب نیستند. ماه ما را از میان ظلمات و گمراهیها نجات میبخشد. اما تو برای دانستن این چیزها خیلی کوچک هستی. فقط به یاد داشته باش که هر مخلوقی که توسط خداوند آفریده شده، ذات و ماهیت او را به روحت بازتاب میدهد. به همین خاطر وقتی به تمام چیزهای جذاب، پر عظمت، پاک و زیبای طبیعت چشم میدوزی، قلبت از شوق و آرامش لبریز میشود.
پس از مدت کوتاهی، آنها همچنان نشستند و به بیرون پنجره خیره شدند. هر دو از حضور خدا و مخلوقاتش احساس آرامش کردند.
صدایی از طبقهی پایین شنیده شد. اِمی از خوشحالی فریاد زد:
پدر است.
دست مادرش را گرفت و به دیدار اورفتند.