سه داستانک از «سعادت حسن منتو» مترجم «سمیرا گیلانی»

چاپ تاریخ انتشار:

samira gilani

  • مسبب عمل

امروز کل محل آتش گرفت و سوخت. فقط  یک مغازه­ نجات یافت که  بر سر­در آن این تابلو نصب شده بود:

کلیه­ ی مصالح ساختمانی موجود است!

 بدانید!!!

در میان دعوا صاحبخانه را به زور بیرون آوردند، لباس­هایش را پاره کرده و او را بلند کردند. صاحبخانه خطاب به طرف­ های دعوا  گفت: «مرا بُکشید اما بدونید که مال و ثروتم نجاتم میده».

 

  • تعطیلات همیشگی

«بگیرش .... بگیرش .... امانش نده بره».

شکار بعد از مدتی فرار، بالاخره گیر افتاد. وقتی نیزه­ها برای تکه پاره کردن او جلو آمدند، با صدایی لرزان گفت: «منو نکشید، منو نکشید .... برای تعطیلات دارم میرم خونه­».