تفاوت
وقتی دو برادر خانههایشان را در کنار یکدیگر بنا کردند، خانهی یکی سه طبقه بود و دیگری خانهای با سه اتاق به سختی ساخت.
هر دو برادر کارمند یک اداره بودند تنها تفاوت آنها در میزشان بود!!!
- خدمتکار
اتوبوس با چهل مسافر، تعادل خودش را از دست داد و بعد از کلی پیچ و تاب خوردن، واژگون شد. همان موقع خدمتکار به آنجا رسید. مسافران بین مرگ و زندگی دست و پنجه نرم میکردند و صدای کمک کمکشان شنیده میشد. اما خدمتکار به جای نجات آنها، فقط جنازهی زنهایی که پر از جواهر بودند را بر دوشش گذاشته و به سمت بیمارستان میبرد!
- لحظه تفکر!!!
او با یک تازه مسلمان، ازدواج کرده بود. وقتی برای تبریک به خانهی آنها رفتم، شوهر تازه مسلمانش مشغول آموزش قرآن به او بود!