جیلیان آنگونهی که ساخته و پرداختهی ذهن اش بود، گمان میکرد که اوقصد ترک کردنش را دارد. نگاهی به صورت خود در آینه انداخت و سعی کرد لبخند بزند اما دهانش باز نمیشد. دستش را ته کیفش برده به قصد پیدا کردن رژ لب و کرم پودر، چرخاند اما بجای آنها توپکهای نفتالین و کهنههای تکه پاره پارچه و دستمال، گیرش آمد.
_گوش ات بامنه؟
مرد گفت:چی می گی؟
صدایش از اتاق مجاوری که درآن لم داده و قهوهی ولرمی که زن برایش درست کرده بود مینوشید، میآمد.
زن گفت: دارم میرم، نمیشنوی؟
_شنیدم، کجا میری؟
_میرم موهامو رو به راه کنم!
_دوباره؟
_دوباره نه، ایندفعه جدیده...
_الانم که خوبی!
_نه, به نظر داغون میام!
_نه، هیچم اینجوری نیس...
_نه، هستم، (این را گفت و به جلو خم شد و سرش را به طرفی, چرخاند و موهای پرکلاغیاش را از جلوی صورت و چشمهایش بهطرف بناگوشش برده و جمع اشان کرد)
مرد گفت: شاید باید کمی بخوابی، اینطور نیست؟
_نه از خواب نیست.
_شایدم از، سن و ساله، ماها داریم پیر میشیم ها..
_نه از, سن وسال هم نیست، مشکل چیز دیگه ایه!
_شایدم از کار زیادی باشه؟ از کار نیست؟
_میشنوی؟
_میشنوم!
_اگه راس میگی، بگو چی گفتم؟!
_داری میری واسهی کار موهات!
_دقیقاً! این درست همون چیزیه که گفتم!(از جلوی آینه برخاسته و به اتاقی که مرد درآن جرعه جرعه قهوهی یخ زدهاش را مینوشید، رفت)
مرد گفت: من دلیل بزرگ شدن این مسله ارو اصلاً نمیفهمم!
_مسله دقیقاً همینه ادموند!... تابحال شده که از موهای من تعریف کنی؟
_تو دوس داری من از موهات تعریف کنم؟ مشکل تو اینه؟ این همون چیزیه که تو میخوای؟... خب بنظرمن موهات حرف نداره، من دوسشون دارم!
_من خستهام ادموند!.. دلم یه تغییر و تحول می خواد!
_تغییر به خاطر افسردگی؟
_گوش میکنی چی میگم ادموند؟
_من سراپا گوش ام.بنظرمن موهای تو کاملاً روبه راهه!
_اینا ساختهی ذهن منه!
_کاملاً میفهمم، من مشکلی نمیبینم، ولی خب، کوتاهترش نکن!
جیلیان ادموند را که درحال جرعه جرعه نوشیدن قهوهی یخ زدهاش بود, ترک کرد.
آرایشگر پرسید: چه مدلی دوس, داری؟
_ازته بزنید!
_ازته؟
جیلیان تکرار کرد: از ته بزنید. میخوام دوباره نو به شم, تازه به شم.. جیلیان لبخندی زده وچانه اش را به قفسهی سینهاش چسبانده و به آینه خیره شد و باخودش گفت: این ذهن منه که خلق میکنه.
آرایشگر سرش را تکانی داد و جیلیان فهمید که لابد اوشنیده است که زیرلب چه زمزمه کرده است. ■
دیدگاهها
ممنونم از نوشته زیا و کم نظیرتون،لذت بخش بود برای من بنده
خوشحال میشم در سایت شعر نو از شعرها و داستانهای من دیدن کنید
سپاسگذارم
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا