داستان «چهره‌های درون بشکه» نویسنده «باربارا فریدمن»؛ مترجم «اسماعیل پورکاظم»

چاپ تاریخ انتشار:

داستان «چهره‌های درون بشکه» نویسنده «باربارا فریدمن»؛ مترجم «اسماعیل پورکاظم»

در زمان‌های بسیار دور، مرد و زن خیلی خسیسی در یکی از مناطق دور افتادهٔ کشور ژاپن زندگی می‌کردند. آن‌ها هیچگاه از آنچه خودشان داشتند، به دیگران نمی‌بخشیدند و هیچکس را در اموالشان سهیم نمی‌نمودند.

آن دو همواره کاملاً مراقب بودند که مورد دستبرد دزدان و سارقان قرار نگیرند تا حتی ذره‌ای از اموالشان دزدیده نشود و کاسته نگردد.

زن یکروز زمانی که شوهر خانواده مشغول کار در مزرعه بود و به گیاهان و دام‌ها رسیدگی می‌کرد، برای پُر کردن سطل از آب به سوی بشکه‌ای رفت که برای جمع آوری باران در حیاط خانه گذاشته بودند. سطح آب داخل بشکه همانند شیشه‌ای شفاف و ذلال می‌نمود آنچنانکه مثل آینه‌ای برّاق تمامی تصاویر اطراف را منعکس می‌کرد لذا همچنان که زن به آب درون بشکه نظر انداخت، تصوّر نمود که زنی ناشناس و غریبه از درون آب به او نگاه می‌کند و مراقب کارهای او است.

زن وحشت کرد لذا با عجله و سراسیمه، دوان دوان به نزد شوهرش در مزرعه رفت و به او نهیب زد:

زودباش و همراه من به خانه بیا زیرا یک زن غریبه سعی دارد که آب بشکه ما را بدزدد. او اینک درون بشکه جمع آوری باران مخفی شده است و منتظر فرصت مناسب است.

شوهر با عجله و دوان دوان به کنار بشکه آب رفت و با سختی فراوان تا جائی که امکان داشت به داخل بشکه خم شد و نگاهش را به درون بشکه پُر از آب انداخت امّا هر چه بیشتر دقّت کرد، باز هم موفق به دیدن هیچ زنی که در آنجا مخفی شده باشد، نگردید. بنابراین مرد بطرف زنش برگشت و گفت: نه، من هیچ زنی را در اینجا نمی‌بینم.

این زمان او فقط مرد غریبه‌ای را می‌دید که درون آب بشکه مخفی شده بود. آن مرد از داخل آب‌های بشکه به او نگاه می‌کرد و با وقاهت تمام به این شوهر خسیس خیره شده بود.

مرد خسیس زنش را صدا کرد و گفت: وای، بیا اینجا. من فکر می‌کنم که با یک جفت دزد بسیار حقّه باز و حیله گر مواجه هستیم که قصد دزدیدن آب‌های بشکهٔ ما را دارند. ما باید از این کار آنها جلوگیری کنیم. بیا و به من کمک کن تا دستگیرشان نمائیم. عجله کن.

زن با سرعت به سمت لبهٔ بشکهٔ آب حرکت کرد. زن و شوهر دقیقاً در یک لحظه به درون بشکهٔ آب نگریستند. آن‌ها فکر می‌کردند که بدینوسیله دزدها را غافلگیر کرده‌اند. در این لحظه تصاویر هر دو نفرشان در داخل آب بشکه به نظرشان همان دزدها می‌آمدند.

زن و شوهر خسیس به وجد آمدند. آن‌ها بارها و بارها برای گرفتن دزدها به درون آبِ بشکه چنگ انداختند امّا آنچه به دستشان می‌آمد، تنها و تنها دست‌های همدیگر بود. آن دو آنقدر بدین کارشان ادامه دادند تا حجم زیادی از آب درون بشکه در نتیجه حرکاتشان از لبه‌های بشکه به خارج ریخت و به میزان زیادی از حجم آب بشکه کاسته شد تا حدی که زن و شوهر نتیجه گرفتند که دیگر هیچ دزدی در داخل بشکه پنهان نشده است.

آن‌ها سرانجام دریافتند که خودشان دزدان واقعی آبِ بشکه بوده‌اند و اکثر آب‌های جمع شده را از روی خساست به هدر داده‌اند، بدون اینکه اجازه بدهند تا دیگران نیز از آب‌ها بهره بگیرند. زن و شوهر خسیس از آن زمان به زندگی عادی باز گشتند و تلاش کردند تا روابط بهتری با اطرافیان و همسایگان برقرار نمایند.

داستان «چهره‌های درون بشکه» نویسنده «باربارا فریدمن»؛ مترجم «اسماعیل پورکاظم»