قصه¬ي «خرس كوچولوها» مترجم «محدثه محمدعلی‌پور»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

قصه¬ي «خرس كوچولوها» مترجم «محدثه محمدعلی‌پور»يكي بود يكي نبود، زير آسمون خداي مهربون، توي جزيره­اي قشنگ و زیبا، چندتا خرس كوچولو به خوبي و خوشي با هم زندگي مي­كردن. خرس كوچولوهاي قصه­ي ما همه با هم خوب بودن تا اينكه يه روز آقا كلاغه براشون خبر آورد و گفت: "آهاي خرس كوچولوها، زود باشین فراركنين، اين جزيره داره غرق ميشه". خرس کوچولوها ترسيدن و فوري دويدن توي جنگل تا با چوب درختا براي خودشون قايق بسازن. همه رفتن بجز خرس مهربون، اون دلش نميخواست بره چون جزيره رو خيلي دوس داشت و با ناراحتي رفت يه گوشه نشست و انقدر غصه خورد تا خوابش برد.

اما وقتي كه بيدار شد ديد پاهاش خيس آبه و همين الانه كه غرق بشه. خیلی ترسید و خواست فرار كنه ولي ديگه خيلي دير شده بود و هيچ قايقي هم نداشت، وقتي دور و برشو خوب نگاه كرد، خرس كوچولوها رو ديد كه همه تو قايقاي قشنگشون از كنارش رد مي شدن. خرس مهربون خوشحال شد و داد زد: "كمك! كمك!" ، اما هيچكي به دادش نرسيد. خرس شكمو همین که خرس مهربون رو دید، گفت : " ای وای! قايق من پر از عسل و خوردنيه خرس مهربون، متاسفم ولی تو اينجا جا نميشي!" و راهشو گرفت و رفت. خرس مغرور هم اونو ديد و با بداخلاقی اخم کرد و گفت : " اه اه! تو كه خيس آب شدي خرس مهربون، قايق قشنگمو خراب ميكني" و رفت. خرس غمگين هم وقتي اونو ديد، خیلی ناراحت شد ودست­هاشو گذاشت جلوی صورتش و فوری زد زير گريه، اما يادش رفت نجاتش بده و از کنارش دور شد. خرس خندون هم اونقدر بلند خنده مي كرد که اصلا صداي خرس مهربون رو نشنيد. خرس مهربون كه حسابی نااميد شده بود چشماشو بست و تو دلش دعا مي­كرد كه يهو يكي دستشو گرفت و اون رو انداخت توی قایقش. خرس مهربون خيلي خوشحال شد و با مهربوني ازش تشكر كرد. اونا توی قایق انقدر با هم حرف زدن كه نفهميدن كي به ساحل رسيدن، و بعد از هم خدافظي كردن و رفتن. اما یکدفه خرس مهربون يادش اومد كه اسمشو نپرسيده، پس فوراً پيش خرس دانا رفت و ازش پرسيد: " خرس دانا، تو ميدوني اسم اون خرسي كه منو نجات داد چي بود؟ خرس دانا چشمکی زد و گفت: " بله كه مي دونم، اون خرس وقت شناس بود، براي اون، وقت خیلی خیلی مهم بود براي همين تورو نجات داد".

دیدگاه‌ها   

#1 دلخسته 1396-03-11 09:43
خرس کوچولو هنوز منتظر تا بهش نگاه کنی-تا صداتو بشنوه-تا دوباره این اشک چشم من که تو همچنین روزهایی جدام کرد دوباره همچنین روزی بهت برسه-منتظر....خیلی خیلی منتظرتم........

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692