شب تاب

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

مترجم: علی شاه علی

 

روزی مرد جوانی از اهالی ماتسو، وقتی داشت از یک جشن عروسی بر می‌گشت، درست جلوی خانه‌اش کرم شب‌تابی دید. یک لحظه مکث کرد. تعجب کرده بود از این‌که چنین حشره‌ای دیده است؛ آن هم در شبی زمستانی که برف زمین را پوشانده.

همان‌طور که آنجا ایستاده و در فکر فرو رفته بود، کرم شب‌تاب به سویش پرواز کرد. مرد با چوب‌دستی‌اش سعی کرد آن را بزند. اما حشره دور شد و وارد باغ کناری آنها شد.

مرد، روز بعد به خانه همسایه‌شان دعوت شد. می‌خواست در مورد اتفاقات دیشبش حرف بزند. اما همان‌موقع دختر بزرگ همسایه وارد شد و هیجان‌زده گفت: «اصلاً فکرشو نمی‌کردم شما اینجا باشید، حتی تا همین یه دقیقه پیش داشتم به شما فکر می‌کردم. دیشب خواب دیدم یه کرم شب‌تاب هستم. همه‌چیز کاملاً واقعی و عالی بود. وقتی داشتم تند و تند، این طرف و آن طرف می‌رفتم، شما را دیدم. اومدم به سمت شما. دلم می‌خواست بگم که یاد گرفته‌ام پرواز کنم. اما شما با چوب‌دستی، مرا زدید و به گوشه‌ای پرت کردید. آن اتفاق هنوز هم منو به وحشت می‌اندازد. مرد جوان که داشت تمام این کلمات را از دهان نامزدش می‌شنید حرف‌هایش را قورت داد و ساکت شد.

 


منبع:

F. Hadland Davis, Myths and Legends of Japan (London: George G. Harrap and Company, 1917), pp. 141-142.

 

 

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692