داستان «آن ماهي، با فلس‌هايِ آبيِ درخشان» نویسنده «محمود خلیلی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

داستان «آن ماهي، با فلس‌هايِ آبيِ درخشان» نویسنده «محمود خلیلی»

با حرص بيشتري هوا را مك مي‌زنم، اما دارم خفه مي‌شوم. نگاهم غبارآلود شده‌است و پلكم مي‌لرزد. چه كنم با اين هواي كوفتي كه به مفت هم نمي‌ارزد. دهانم را تندتر باز و بسته مي‌كنم ولي احساس خفگي‌ام بيشتر مي‌شود. بدنم به رعشه افتاده است و با تيك‌هاي بلند عصبي بالا و پايين مي‌پرم. رنگ فلس‌هاي آبي‌ام تيره شده است و به كبودي مي‌زند. با چشمان هميشه باز با زندگي خداحافظي مي‌كنم. مانده‌ام كه اين آدم‌هاي بدبخت چه طور اين هواي بي‌خاصيت را فرو مي‌برند و سالم مانده‌اند؟ دارم از تعجب خشك مي‌شوم و سياهيِ چشم‌هايم بالا مي‌رود و نفسم پس پس.

از خواب كه مي‌پرم، تمام جانم خيس است. انگار كه سطل آبي را روي سرم خالي كرده باشند. دمر افتاده‌ام و نفسم بين آمدن و نيامدن گير كرده است. با هول بلند مي‌شوم و نفس بلندي مي‌كشم. كمي كه مي‌گذرد قدرت فكر كردن پيدا مي‌كنم. خيالم راحت است كه امروز مدرسه به علت آلودگي هوا تعطيل است. تنم را ول مي‌كنم توي آغوش رختخواب. اين بار خواب از من رميده است.

بلند مي‌شوم و مي‌روم دستشويي. چراغ را روشن نمي‌كنم تا خواب از چشم‌هايم نپرد. "ساعت چند است؟" از خودم مي‌پرسم و باز بي‌خيال مي‌شوم كه هر وقتي مي‌خواهد باشد، به چه درد من مي‌خورد؟ اين روزها انقدر وقت اضافه دارم كه لازم نيست به كم و زياد و دير و زودش فكر كنم. رو به آينه مي‌ايستم و چراغ را روشن مي‌كنم. با ديدن تصوير خودم چنان به عقب مي‌روم كه با پشت به ديوار مي‌كوبم. كله‌ي يك ماهي گنده با ماسك اكسيژن ماق زده است به من!

از توي يخچال ته مانده‌ي قرص‌هايم را پيدا مي‌كنم. قيمت دارو روزانه گران مي‌شود و هيچ‌كس هم ككش نمي‌پرد. بايد امساك كنم، ولي به چه قيمتي؟ كابوس‌هايم از در و ديوار مي‌خزند، وقتي كه قرص‌ها دير و زود مي‌شوند. آشپزخانه را به زور بخار كتري و آتش اجاق، گرم نگه داشته‌ام. ليوان آب را برمي‌دارم و توي آن شنا مي‌كنم. آنقدر كوچك شده‌ام كه ليوان مثل استخر است. بالا و پايين مي‌پرم و احساس خوشايند خنك شدن دارم. فلس‌هاي آبي‌ام مي‌درخشند و نور را به بازي مي‌گيرند. بچه‌ها دور من جمع شده‌اند و برايشان از دريا مي‌گويم. از بازي در تپه‌هاي ماسه‌اي و يافتن گوش ماهي و خرچنگ‌هاي ريز رمنده. مي‌خندند مثل كيانوش. راستي اگر كيانوش زنده بود، حالا چند سال داشت؟

بچه‌ها به عيادتم آمده‌اند با دستــه‌هاي گل. چشم‌هايشان كه سر كلاس ترسان و مضطرب بود، حالا برق اشك

داشت. غلامي، زرنگ كلاسم، خواست حرفي بزند و چيزي بگويد. چند بار تپق زد وآخرش با گريه از اتاق بيرون زد. نپرسيدم چرا. نپرسيدم كيانوش كجاست. نپرسيدم مهري چه طور است. گلها را برداشتم و بو كردم و تركيدم از گريه. بيمارستان بودم تا چند روز. چند روزي كه نمي‌دانم چه طور گذشت.

دكتر گفت: مسموميت با منو اكسيد كربن بود، شانس آوردين.

خاك روي كيانوش خوابيده است و مهري زير خروارها خاك. من بيرون نشسته‌ام كنار سنگ قبر آن دو. هوا بس ناجوانمردانه سرد است و سنگ سياه، زير برف سپيد، خاموش است. من "شانس آوردم".

آقاي شعباني پرسيد/ مي‌پرسد: من شانس آوردم، توشانس آوردي، او شانس آورد. بچه‌ها اين فعل چه زماني است؟ علي حسين جعفري گفت/ مي‌گويد: آقا! زمان شانسعلي نيست؟ همه مي‌خندند جز علي حسين بيچاره كه زود از ميان ما رفت. از كوه افتاد همكلاسي شوخم، موقع مشق نظامي. آن وقت‌ها، دوم راهنمايي بوديم.

بخاري خاموش كنار ديوار هال ايستاده و كج مي‌خندد. لگد محكمي به آن مي‌زنم. استخوان پايم صدا مي‌دهد. از شدت پا درد مي‌لنگم. دوباره توي خميازه‌ي رختخواب مي‌افتم. زيركتري را خاموش كرده بودم. اجاق گاز باز بود، بي‌شعله. پنجره‌ها را ديروز كيپ كرده بودم. همان وقتي كه تلويزيون اعلام كرد فردا به علت آلودگي هوا ، مدارس‌ابتدايي سطح شهر تعطيل است. نه منتظر كسي هستم و نه كسي منتظر من. خواهرم ديروز برايم غذا پخت و رفت. ديروز مثل امروز نبود. فردا هم مثل امروز نيست. بوي گاز مي‌آيد. ترش و شيرين است انگار. مي‌خواهم بخوابم. نرمي دست‌هاي خواب روي پلك‌هايم فشار مي‌آورد. صدايي نيست جز خنده‌هاي دور كيانوش. لابد دارد به ماهي‌هاي توي آكواريوم غذا مي‌دهد. چه قدر آنها را دوست داشت. به خصوص آن ماهي با فلس‌هاي آبي درخشان را.


 

نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک

http://www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html

داستان های حرفه ای ادبیات ایران و جهان را از اینجا دانلود کنید.

http://www.chouk.ir/downlod-dastan.html

دانلود ماهنامه‌هاي ادبيات داستاني چوك و فصلنامه شعر چوک

http://www.chouk.ir/download-mahnameh.html

دانلود نمایش رادیویی داستان چوک

http://www.chouk.ir/ava-va-nama.html

دانلود فرم پیش ثبتنام آکادمی داستان نویسی چوک

http://www.chouk.ir/tadris-dastan-nevisi.html

فعاليت هاي روزانه، هفتگي، ماهيانه، فصلي و ساليانه كانون فرهنگي چوك

http://www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html

بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان

http://www.chouk.ir/honarmandan.html

شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک

https://telegram.me/chookasosiation

اینستاگرام کانون فرهنگی چوک

http://instagram.com/kanonefarhangiechook

بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر

http://www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692