تیک تاک ت
همت، همت، یاسر...؛ همت، همت، یاسر ...؛ حاجی جون تو رو به علی بگو اونجا چه خبره؟
همت، همت، یاسر... ؛ همت، همت، یاسر... .
***
همت دو نفر، همت ...، بیا بالا جا نمونیها. همت دو نفر، همت.
قصه
بابا ... !؟ واسم قصه میگی؟ آخه مامان چند شبه دیگه به جای من، همش واسه گوشیش قصه میگه.
دیدگاهها
موفق و موید باشید
از دوستانی که لطف داشتند و به کار بنده نظر دادند بسیار ممنونم.
از نظر من هر دو داستانك موضوع تكراري را به شيوه اي تكراري بيان كردند
هردو داستانك طرح ساده و بي هيجاني داشتند
هيچ ابهامي در داستان نبود و صرفا كوتاه بودن داستان دليل دنبال كردن بود
يعني به خواننده فرصت كشف ندادي
شايد با اضافه كردن چند جمله داستانكتون رو به ياد ماندني تر كني
ولي در مورد انتخاب نام داستانك از نظر من داستانك اول عالي بود
و بعد از خواندن كشف ارتباط متن و نام براي من جالب بود
به اميد موفقيت هاي بيشتر
باتشكر
با نظر آقای بهروز موافقم! این را هم اضافه و یا تکمیل کنم که فلسفه ی ایجاد مینیمال، اشاعه و گسترس معنای و تصاویر نسبتاً سطحی و کم عمق ولی ناگهانی و تاثیرگذار است. به تعبیری می توان گفت فست فود!
و فارغ از هر گونه پیش داوری و جهت گیری قبلی است. بیشتر با مسائل انسانی گره می خورد. انسانی که در هر جای کره خاکی نفس می کشد و معمولا ملیت یا قومیت یا باند یا حزب خاصی را هم در خود جای نمی دهد. هر چند می توان به فراخور شرایط، چیزی بر ویژگی های مینیمال افزود یا از آن کاست. اما تا به حال این مسائل به عنوان اصول مینیمال شناخته شده.
مینیمال اول، یه کشف خام بوده که توسط شما انجام شده اما به کار گرفته نشده. لازم است بگویم در زمان جنگ، از شهید همت با نام مستعار نام برده می شده و نه خود کلمه ی "همت". مثل همه فرماندهان دیگر!
مینیمال دوم: پایان بندی مبهمی داشت. همان مشکلی که برای داستانک جناب عبدی وجود داشت اینجا هم وجود داشت. من شما را به یادداشتی که برای ایشان در همین سایت نوشته ام ارجاع می دهم که اطاله ی کلام نشود
فقط این نکته را هم اضافه کنم که معلوم نیست منظور کودک این بوده که مادر وقتش را با گوشی موبایلش می گذراند یا برای کسی که آن سوی خط تلفن است قصه تعریف می کند. اگر دومین حالت درست است آیا آن فرد به قصه نیاز دارد؟ کودک است؟ از دیدگاه فروید رقیب کودک محسوب می شود؟
سپاسگزارم جناب مکوندی عزیز
موضوع و طرح و پردازش داستانک اول خیلی نخ نما شده و تکراری بود
اما داستانک دوم با وجود تم تکراری خیانت خیلی خوب پرداخت شده بود.ممنون از جناب نویسنده
داستان اول، فقط حامل یک شعاره سیاسیه و فارغ از هر گونه پشتوانه نظری. و فکر می کنم فقط طرفداران قشر خاص خودش رو داشته باشه. یه چیزی مشابه پیامی که تو خیلی از فیلمهای رسول ملا قلی پور و حاتمی به مخاطب انتقال داده می شه. اما در مورد داستان دوم، از اونجایی که به مسائل اجتماعی اشاره داده تا حدی مخاطبان خودش رو داره و می تونه جالب به نظر برسه. هر چند از لحاظ ابهام و پیچیدگی شایان توجه نیست و مخاطب کلنجار زیادی برای درکش متحمل نمشه. انگار یک لقمه حاضر و آماده و جویده ست. در هر صورت ممنون
با آرزوی موفقیت
یکی از مولفه های اصلی داستانک گرایش آن به سمت مینی مالیسم است.و یکی از مشخصه های اصلی مینی مالیسم نداشتن شعار و جهت گیری اجتماعی یا سیاسی است. گرچه من فکر می کنم آنقدر هم نباید همه چیز را محدود کنیم.اما حرفهای اصلی داستانک های شما برای یک داستانک دو خطی بزرگ است. حرف کوچک تر لازمه این جور داستانهاست.
ممنون.موفق باشید
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا