داستانك«ناشنوای شنوا» شيوا نعمت‌پور

چاپ تاریخ انتشار:

داستانك،«ناشنوای شنوا»، شيوا نعمت‌پور

 

صدای بوق اتومبیل، صدای زنگ گوشی، دخترکی‌که خودنمایی می‌کند، مردی‌که هرزگی می‌کند... فکر کنم این آدمی‌که کنار من نشسته و به‌شکل مضحکی دست‌هایش را به این‌طرف و آن‌طرف پرتاب می‌کند و سرش را می‌رقصاند و دائم دندان‌هایش مابین لب‌هایش پیدا و پنهان می‌شود دارد با من حرف می‌زند. مرد مستی نعره‌ی خفیفی می‌زند. سرم به‌سمتش می‌رود؛ من کجای این هستی آواره‌ام که پاره می‌شود رشته‌ی افکارم با نعره‌ی یک بیگانه؟ سوزشی در گوشم احساس می‌کنم، چه شگفت‌انگیز است زمانی‌که سر به نیمکت خرابه‌ای تکیه داده‌ای و با چشمانی متحیر به آسمان زل زده‌ای. کبریت... من، کهکشان بالای سرم، نور سرخ سیگار و دیگر هیچ.

این اولین‌بار است که کبریت آرام روشن شد، بی‌صدا؛ مردم به آن مرد مست که تلو تلوخوران از جلوی صندلی ما رد می‌شود خیره شده‌اند.

پایش به پایم گرفت، کفشش درآمد، دور خودش چرخید برگشت تا کفشش را بردارد؛ یک‌دقیقه‌ای طول کشید، دوبار دستش به خطا رفت، کفش را برداشت؛ انگار مرا نمی‌دید، چشمانش برق داشت؛ کفشش را زیر بغلش زد و با یک‌لنگه کفش به‌راه افتاد؛ بدون آنکه نگاهش را به نگاه دیگران بدوزد که چگونه به او خیره شده‌اند، زیر لب چیزی می‌خواند... آن ماشین با این سرعت کجا می‌رفت؟ کنار دستم هنوز یک نفر دارد ادا و اطوار درمی‌آورد. هر از گاهی به من نگاه می‌کند و من با تعجب نگاهش می‌کنم و سرم را می‌چرخانم و او دوباره ادامه می‌دهد.

     سرم را به نیمکت تکیه می‌دهم؛ ماه در گوشه‌ای از آسمان افتاده است، انعکاس تمام دنیا در چشمان من می‌چرخد، راستی چرا آن ماشین با سرعت می‌رفت؟ کبریت را به‌سمت گوشم می‌برم، روشنش می‌کنم صدایش مرده، بچه‌ای می‌افتد، بی‌صدا! مادر اخم‌هایش درهم می‌رود و لب‌هایش کج و کوله باز و بسته م‌شوند، بی‌صدا! انگار صداها مرده‌اند یا من وجودم را فراموش کرده‌ام، هرچه هست صدایی را نمی‌شنوم، سیگاررا روشن می‌کنم.

سرم را بالا می‌برم. من، آسمان، نور سرخ سیگار و دیگر هیچ. تمام هستی، پوچ و لایتناهی، خلاصه شده در گوش‌های شنوایی است که همه هیچ را می‌شنوند، چشمانم را می‌بندم؛ آرامش در بافت‌های بدنم رخنه کرده است، صدای پای هیچ‌کس نیست.

چشمانم را باز می‌کنم و داستانم را این‌گونه شروع می‌کنم، عکس ماه در مردمک چشمانم... و در پاورقی می‌نویسم، صدایی شنیده شد و پرده گوش کسی پاره شد.