قفسهی کشويی شماره 22 سردخانه
مأمور سردخانه، قفسهی کشویی شماره 22 را بیرون کشید. نیم تنهی بالای جنازه آشکار شد. حتی از زیر آن روکش سیاه زیپدار هم میتوانست جنازه شوهرش را به خوبی تشخیص دهد. مأمور، زیپ جنازه را تا روی سینه باز کرد. "خودشه؟"
بغض گلویش را گرفت.
"نه. او هیچ وقت این همه آرامش یکجا در صورتش نداشت".
آدرس وبلاگ: http://kolk.blogfa.com