سمفوني اي ديگر/ بنفشه بندعلي

چاپ تاریخ انتشار:


  - دوست دارم زودتر عکسامون رو ببینم

-  تا برگردیم حاضره عزیزم.

-  می‌خواستم تو اولین سفرم با تو، تمام مدت بیدار باشم ولی این قرصی که خوردم خیلی خواب‌آوره.

-  اشکالی نداره گلم، بگیر راحت بخواب، رسیدیم بیدارت می‌کنم عروس‌خانوم.

زن لبخندی می‌زند و سرش را روی شانه‌ی مرد می‌گذارد.

-  مامان کی می‌رسیم؟

-  نمی‌دونم.

-  از خونه بابابزرگ دورتره؟

-  آره خیلی دورتر...

-  مامان ما الان بالاتر از برج میلادیم؟

-  آره

-  از ابرها هم بالاتریم؟

-  چقدر این بچه‌هه سوال می‌پرسه؟!

-  آره، بیچاره مادرش!

-   به نظرت می‌تونم تابلوهام رو بفروشم؟

-   آرسینه که گفت گالری خوبی هست.

-  آره خب... راستی آرسینه می‌گفت فواره‌های موزیکالش سمفونی بتهوون پخش می‌کنند.

-   باید جالب باشه، اینجا که مردم گوش بتهوون شنیدن ندارند. اگه فواره‌های پارک موسیقی بتهوون پخش می‌کرد همه فرار می‌کردند... فقط من می‌موندم با تو!

-  اینکه عالی می‌شد! گشت ارشاد هم فرار می‌کرد؟

پسر لبخندی می‌زند و... در همین هنگام هواپیما تکانی می‌خورد. صدای مهماندار و جیغ مسافران به‌گوش می‌رسد. جیغ‌ها و جیغ‌ها...

آخرین صدا، سمفونی بتهوون نبود بلکه آژیر گوش‌خراشی بود که مردی به همراه آن می‌گفت:

-  آروم بخواب عروس‌خانوم! آروم بخواب!

 

 نویسنده: بنفشه بندعلی

وبلاگ نویسنده:

http://banafsheh-bandali.blogfa.com