رنگ / مهدي رضايي

چاپ تاریخ انتشار:

كارش رنگ كردن مردم بود.البته يكي از كارهايش. مادرش مي گفت: پسر آخه اين هم شد كار. اين كارها آخر و عاقبت نداره. خدارو خوش نمياد.

او مي خنديد و مي گفت: يه جوري حرف مي زني انگاردارم خلاف مي كنم. مادر اين كارم بهتر از دستفروشي و كارهاي ديگه س. به خصوص وقتي بازي ها ملي يا دربي باشه.