داستانک « قسمت» نویسنده «مجتبی پورفرخ»

چاپ تاریخ انتشار:

mojtaba poorfarokh

می‌گفت مادرجان چرا آیه یاس می‌خونی، مرگ و زندگی دست خداست، من با همین ماشین اوووو تا خود خلیج رفتم آخ نگفت. تازه داریم می‌ریم پابوس آقا، خودش هوامونو داره. بعد برداشت هر چه آدم توی خانه‌شان بود چپاند توی پراید سفید و پوسیده‌اش، که لاستیک‌هاش دیگر نخ‌نما شده بودند، راه افتاد به طرف مشهد.

زن گفت: «مش علی، حالا واجبه ای کله‌ی سحر بری سر زمین، زمینت او دست خیابونه، راننده‌ها چششون خوابه. احتیاط کن».

مش علی همانطور که تیشه و وسایل دیگرش را روی خرش بار می‌زد:

«ها زن. باید برم کار دارم. بیخود دلتو آشوب نکن، تا او بالاییه نخواد برگ از درختش نمیوفته. ها والا...»

صبح روز بعد اخبار اعلام کرد " به دلیل واژگونی ناشی از ترکیدن چرخ جلوی یک دستگاه خودروی پراید، تمامی سرنشینان او، همچنین مرد مسن کشاورزی که در کنار جاده ایستاده بود، در دم فوت شدند. پلیس علت این حادثه را فرسودگی، نقص فنی خودرو و سرعت بالای راننده اعلام کرد."

داستانک « قسمت» نویسنده «مجتبی پورفرخ»