گُل یا پوچ/ محمد رضا عبدي

چاپ تاریخ انتشار:

 

نشسته بودم و با مرگ بازی می­کردم. نوبت من بود. مرگ، مهره­ی زندگی را برداشت و با یک حرکت سریع آن را میان دستهای مشت­کرده­اش مخفی کرد. سپس زل زد به چشمانم و با لبخندی معنادار گفت: اگر گفتی گُل کدومه؟

هر چند خوب می­دانستم که زندگی دست راستش نیست گفتم:

«دست راست، گُله و دستِ چپ، پوچ»!