-الو..بابا!
-جونم دخترم...سلام
-سلام. کجایی بابا؟
-تو متروام دخترم.
-مترو شلوغه ماسکتو بزن بابا.
لبخند کم رنگی بر لبانش می آید-باشه عزیزم حتما
-بابا! داروی مامان چی شد؟
-دارم می گردم. ....پیداش می کنم.
-بابا! رئیست چی گفت؟
مرد به برگه تسویه در دستش نگاهی کردومن ومن کنان گفت:گفته فعلا برید خبرتون می کنم.
- بابا ماسکتو حتما بزنیا....بابا؟! .
دختر جوابی نمی گیرد.
-بابا! ...بابا؟
مرد صدایش می لرزد:《جونم بابا؟》
-بابا دوستت دارم.
-منم همینطور دخترم.
این را زیر لب می گوید.انگاررمقی برایش نمانده .
-خداحافظ بابا.
گوشی قطع می شود.
گوشه چشمان مرد تر شده.سرش را از پشت به شیشه قطار تکیه می دهد و ماسک را ازروی بینی می کشد روی چشمانش.