داستانک «اشتباه» نویسنده «فرهاد قبادی»

چاپ تاریخ انتشار:

farhad ghobadiزنِ جوانِ زیبا که صندلیِ جلوِاتومبیل، کنار شوهرش نشسته بود تمام حواسش تو گوشی همراهش بود و با انگشت تند وتند صفحه گوشی  را زیر و بالا می کرد. یک لحظه متوقف شد وبا هیجان گوشی را بالا آورد و رو به شوهرش که رانندگی می کرد و گفت: این مانتو همونه که دنبالش بودم؛ شیک و باکلاس، درضمن آدم رو لاغر نشان میده.

مرد بدون اینکه رویش را بطرف زنش برگرداند نفس عمیقی کشید و گفت: دیگه خسته نشدی؟ همش طلای باکلاس، کفش باکلاس، لباس باکلاس....

زن با صدای بلند گفت: خوبه خوبه، مثل تو خوبه ؟  برای کتاب غش وضعف میری، آقای توهمی کجای دنیا رو گرفته ای؟ ببین مردهای مردم برای زن و بچه هایشان چکار می کنند. همین شوهر خواهرم رو ببین، مرد زندگیه. شب و روز رو بهم میدوزه، ببین چند تا خونه داره،  اون از ماشینش، اون از زندگیش.

مرد در حالیکه سرخ شده بود گفت: باز شروع کردی؟ والله من دیگه اعصاب ندارم با تو بحث کنم. مگه از اول نمی دونستی که معلمم؟ الحمدالله وضع زندگیم از خیلی ها بهتره، مگه دختر پادشاه بودی؟!

زن با عصبانیت داد زد: الان هر چی از دهنم بیاد بهت میگم  ها،  به من  کنایه میزنی؟!

مرد سریع  در حالی که کف دستش را به نشانه تسلیم بالا می برد جواب داد: باشه، فقط ببین، الان مثل دفعه قبل حواسم پرت میشه و تصادف می کنیم. من معذرت می خوام، خوبه؟

زن که نیم خیز شده بود دوباره به صندلی تکیه داد و دوباره درگوشی همراهش مشغول جستجو شد. 

 

داستانک «اشتباه» نویسنده «فرهاد قبادی»