داستان «اتاق فرزندم» نویسنده «نسترن مهدی خانی»

چاپ تاریخ انتشار:

nastaran mehdikhani

اتاق کوچک است شاید کمتر از شش متر با دیوار های سفید رنگ. بوی رنگ روغنی هنوز در فضای اتاق وجود دارد، انگار که تازه نقاشی شده است. تخت کوچک سفید رنگی گوشه اتاق گذاشته شده و بالای آن چند عروسک به دیوار زده شده، چند عروسک هم کنار تخت روی زمین افتاده، جای کنده شدن عروسک ها از روی دیوار لکه لکه شده و توی ذوق میزند.
تعدای از عروسک ها ی روی زمین با چاقویی تکه تکه شده اند. چاقو همانجا کنار عروسک ها افتاده است. درهای کمد دیواری اتاق باز است و لباس های داخل آن بیرون ریخته.
لباس ها خیلی کوچک هستند به اندازه یک کف دست. اتیکت لباس ها هنوز به لباس های وصل است.
یک لنگه کفش نوزادی روی زمین کنار در افتاده است. کنار لنگه کفش یک زیر سیگاری بزرگ است پر از ته سیگار.
یک حلقه طلایی رنگ که داخلش نامی حک شده کنار زیر سیگاری روی یک برگه چروکیده رها شده است.
برگه زیر حلقه پر از اصطلاحات پزشکی پیچیده است اما یک جمله از آن با رنگ سبز فسفری متمایز شده است:
《 عدم تطابق DNA پدر و جنین》

داستان «اتاق فرزندم» نویسنده «نسترن مهدی خانی»