داستانك«گريس» مرضيه عابد

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

حاشیه عرق زیر بقلش به بزرگی بازوهایش می‌آمد، بوی تند مردانگیش که پیچید دیگر پای رفتنم، نرفت.

کاغذ آدرس را که برگرداند، گریس دستهایش امضایش کرده بود. با انگشت که به ته خیابان اشاره کرد فقط نوک انگشتش را دیدم.

باز هم پای رفتنم، نرفت ولی باد چادرم را برای رفتن می‌کشید.

دیدگاه‌ها   

#13 نیما 1392-06-31 19:56
داستانک زیبایی بود موفق باشید
#12 علیرضا ابوالحسنی 1391-05-23 04:56
در جواب دوست عزیز اقای:لطف اله

دوستمون از جمل" اغلاط بیش از حد" استفاده کرده فقط بگم بهتره اول به جمله های خومون دقت نظر داشته باشیم بعد....:"اغلاط" جمع مکثر عربی که سالهاست بزرگان ادب فارسی توصیه کردن و چند ماه پیش بطور رسمی اعلام شد از زبان فارسی حذف شده این 1 غلط شما

بعدشم مگه برای اشتباه کردن کسی حدی تعریف کرده ؟ که شما از بیش از حد بودنش حرف میزنید.من نخواستم بیشتر وارد جمله سازی شما بشم همین کافیه برای پی بردن به سطح دانشخودتون. پاینده باشید
#11 علیرضا ابوالحسنی 1391-05-23 00:07
ادامه...
این هوا باید شرجی باشه ، لازم نیست نویسنده مستقیم بگه ، شواهد میگن
مگه تو هوای بادی ادم عرق میکنه/ اصلا عرق دلیلش خنک شدن ادمه /پس باید محیط شرجی باشه/ بادی که به حدی هست که چادر رو میبره/پس یا اینکار عمدی بوده که تبریک داره ویا ناخود اگاه و خیلی ترکیب های ئیگه اما به نظر من باید سطر اخر با مربع از بدنه بالایی جدا بشه : زیرا متصل نمیشه یعنی جدا از بدنه اصلی هستش
#10 علیرضا ابوالحسنی 1391-05-14 05:22
خوبه خانم
اما تلاش بهترش میکنه
استعداد مهمه که دارید
#9 لطف اله 1390-12-22 05:18
حاشیه عرق زیر بقلش به بزرگی بازوهایش می‌آمد، بوی تند مردانگیش که پیچید دیگر پای رفتنم، نرفت
حاشيه عرق(؟)بقلش(بغلش)به بزرگي بازوهايش امد(يعني چه؟)بوي تند مردانگيش(شما فهميديد؟)پاي رفتنم نرفت(؟)
فقط هوس زني است كه اصلا چهره ندارد همين
با اغلاط بيش از حد. من يك داستان با همين موضوع از صادق چوبك خوانده بودم بسيار گيرا و بدون حشو وزوايد
#8 فرامرز عرب عامری 1390-12-20 12:35
از این موضوع که تصاویر کاملا عینی به مخاطب می بخشید لذت بردم.
سرکار خانم عابد به شما تبریک میگم چون من نه تنها بایک داستان که گاهی ریشه های شعری هم در این اثر میتونم ببینم در ضمن آگاهی شما در داستان ستودنیست تاجایی که حتی موفقیت شمارا در قامت داور جشنواره داستانی گلدسته های سپید در ایلام هم دیده ایم وامیدوارم داستانهای بیشتری از شما در دسترس علاقه مندان قرار بگیرد
شاد باشید وپر اثر
سلام
#7 عباس عابد 1390-12-17 00:16
با سلام
سرکار خانم عابدتشابه نام فامیل باعث نشود نظری غیر از اصول فنی بدهم .
داستانی بسیار غنی وپر محتوا که اصول یک داستان مینی مال بخوبی در ان مراعات شده بدون اینکه به اصل ماجرا لطمه ای وارد آورده باشد واین نشان از تسلط شما به داستان نویسی مدرن است که می گوید هرچه کم وکمتر بهتر.......
آرزوی توفیق روز افزون برای شمادارم
#6 نازیلا خلیل زاده 1390-12-15 23:38
سلام من خیلی با داستان نویسی آشنایی ندارم ، در کل جالب بود ولی از قسمت (گریس دستش امضایش کرده بود ) خیلی خوشم اومد. یه چیز دیگه هم هست البته خود خانم عابد حرفه ای ترند ولی حس کردم اگه به جای (می آمد و می کشید) از کلمات عامیانه تر استفاده می کردید بهتر بود .جسارت منو ببخشید می دونم در حد انتقاد از شما نیستم.
موفق باشید.
#5 محمد بیگلرتبار 1390-12-15 05:06
داستان های خیلی خیلی کوتاه نیازی به مشخصه های داستانی ندارند بیشتر طرحش مهمه
این داستان شما خوب بود زیبایی داشت طرح داشت اما شاید دلیل نرفتن کم بود شاید به پرداخت بیشتری نیاز داشت
ما که خوشمان امد :D

منو ادد کنین تا بیشتر داستان بخونیم
y ID : mohammad_owler
#4 بهروز 1390-12-15 01:55
سلام
ببخشید اما واقعا معلوم نیست که کاغذ آدرس به کجا ختم می شود من خیلی دقت کردم اما چیزی دستگیرم نشد و بعد چون زن قرار است ظاهرا به این آدرس برود همه چیز گنگ می ماند زبان خوبی دارد و نثر زیباییی اما حرف و مقصد داستان گنگ و مبهم مانده.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692