براي فرشته كوچولو/ ميرشمس الدين فلاح هاشمي

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

 

دلم برای زنی که زیر چادر رنگ و رو رفته اش کنار ایستگاه چمباتمه زده می‌سوزد. از خیر بسته گزی که برای خواهر کوچولویم گرفته‌ام و گوشه‌اش نوشته‌ام"برای فرشته کوچولو" می‌گذرم.
خم می‌شوم و آرام بسته را جلوی زن می‌گذارم و به سرعت از آنجا دور می‌شوم و یکی دو ساعتی را در پارک مجاور می‌پلکم و به آن زن فکر می کنم ...
طبق معمول مادر یک ساعتی زودتر از من از سرکار برگشته، این را از قابلمه روی گاز می‌فهمم. آرام می‌روم بالای سر خواهرم که گوشه اتاق خوابیده. جعبه‌ای را محکم به سینه‌اش چسبانده. سرم را برای بوسیدن پیشانیش نزدیک می‌کنم؛ با دیدن نوشته روی جعبه کف اتاق ولو می‌شوم:"برای فرشته کوچولو"

دیدگاه‌ها   

#8 samira safari 1391-03-20 19:30
بااينكه كوتاه بود زود فهميدم آخرش چي ميشه
#7 میرشمس الدین 1390-11-29 15:13
ممنون از همه عزیزان...
در نوشته های بعد به اختیار ملاحظات دلسوزانه تان تأمل خواهم نمود.
#6 ایوب بهرام 1390-11-27 23:45
سلام
به دوست عزیزجناب فلاح هاشمه تبریک می گم.داستانک خوبی است.من که لذت بردم.غافلگیری خوبی داشت.قلم خوبی داری.
به حذف اضافه ها فکرکن.ازدور به داستانت نگاه کن به عنوان یه خواننده.داستان ک خوبیه ارزش صیقل دادن وجلادادن رو داره.....
موفق باشید
#5 ایوب بهرام 1390-11-27 23:45
سلام
به دوست عزیزجناب فلاح هاشمه تبریک می گم.داستانک خوبی است.من که لذت بردم.غافلگیری خوبی داشت.قلم خوبی داری.
به حذف اضافه ها فکرکن.ازدور به داستانت نگاه کن به عنوان یه خواننده.داستان ک خوبیه ارزش صیقل دادن وجلادادن رو داره.....
موفق باشید
#4 مهرنوش مزارعی 1390-11-27 23:14
خیلی زیباست. یک داستان کامل در نیم صفحه. دستتان درد نکند. تنها ایرادی که می توانم بگیرم قسمتی است که راوی می گوید "یکی دوساعتی را در پارک می پلکم و به آن زن فکر می کنم" زیادی سانتی مانتال است. شاید بهتر بود نویسنده راوی را شاهد صحنه هایی از فقر و یا مشکلات اجتماعی می کرد که زنی مثل مادر او را به گدایی کنار ایستگاه کشانده
#3 بهروز 1390-11-25 04:08
سلام
درست است که پایان یک داستانک با یک شوک و یک ضربه دراماتیک جذاب می شود اما این پایان نه شوکی داشت و نه دراماتیک بود.
نگاه جدید و متفاوت در داستان کوتاه کوتاه یا داستانک یک مولفه اساسی است.این می تواند ایده ای باشد برای سکانسی از یک فیلم هندی.
متاسفانه جذاب نبود. با وجود شروع فوق العاده و زبان موجز و ساده که مختص داستان مینیمالیستی است ایده ساده انگارانه است.
موفق باشید
#2 ابراهیم 1390-11-24 03:10
واقعی به نظر نیومد. داستان یا داستانک اول از همه باید قابل باور باشد. انسانهایش از مریخ و زهره نیامده اند. همین انسانهای اطراف ما هستند.
#1 سعيده شفيعي 1390-11-23 18:04
به عنوان يك پيشنهاد: واقعي تر بود اگر مادر گز هاي جعبه را به دخترك مي داد و بالفرض راوي جعبه خالي را در سطل آشغال يا... پيدا مي كرد.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692