داستانک «خلاصی» نویسنده «بابک ابراهیم پور»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

داستانک «خلاصی» نویسنده «بابک ابراهیم پور»

 

قرار بود آن روز تکلیفمان مشخص شود. یا آشتی می کردیم یا برای همیشه می رفتیم.یک کیف کوچک روی شانه ام بود که سنگینی اش اذیتم می کرد. رسیدم به همان جای همیشگی. در کافه را باز کردم و به داخل رفتم. او هم با شال صورتی و سیگار به دست روی صندلی نشسته بود. بعد از یک ساعت اشکم را پاک کردم، یک شاخه گل رز از کیفم در آوردم و جلویش گذاشتم. با عصبانیت گل را گرفت، شاخه اش را شکست و به گوشه ای پرت کرد. من همچنان که نگاهش می کردم سنگینی کیفم را سبک کردم. اسلحه را در آوردم، و مغزم روی دیوار سفید کافه پخش شد.

 

دیدگاه‌ها   

#1 امینی 1394-11-10 11:45
جالب بود و ؛غافلگیرم کرد

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692